قسمت عقب ماشین مخصوص لویی از قسمت جلو جدا میشد.
نایل کنار راننده نشست و لویی نشست کنار هری و ماشین راه افتاد.هری با نفرت تمام نگاش کرد.
"چرا من اینجام؟"
هری عصبی گفت.-فکر میکردم بدونی واسه چی اینجایی
لویی با ارامش کامل گفت و سعی کرد از فضای بیرون لذت ببرههری دوباره ارامشش و با حرفش به هم زد،
"یه جور طعمم نه؟ توعه لعنتی منو اوردی اینجا که یه معامله ای با بابام راه بندازی!"
-طبق قراردادی، تا مدتی قراره تحت نظر من بمونی و برنگردی خونه. این قرارداد به تو مربوط نیست اما به پدرت مربوط میشه و من تصمیم گرفتم این اتفاق بیوفته.
هری عصبی بلند شد
"تو خیلی غلط کردی تصمیم گرفتی تاملینسون! فکر کردی پدر من بچس؟ اینجوری یه چیزی ازش میدزدی که با چیزی موافقت کنه؟ فکر میکنی اگه منو زندانی کنی و بهم گشنگی بدی بابام راضی میشه؟ فکر کردی هرجوری تو تصمیم بگیری میشه؟ من فرار میکنم و برمیگردم خونه و نمیزارم توعه عوضی به این نقشه ی کثیفت.."
لویی محکم مچ هری و گرفت و کشیدش سمتش..هری شوکه لویی و نگاه کرد و یکم ترسید اما به روش نیاورد.
-فعلا که جوری که من میخوام داره پیش میره استایلز و بعدا میفهمی که همیشه جوری که من میخوام پیش میره. تو با من میای به عمارت من و تا وقتی که من تعیین میکنم اونجا میمونی. تو زندانی نیستی قرار نیست تو یه سلول گشنگی بکشی.
هری دستشو کشید اما لویی ازش قوی تر بود و هری و سر جاش نگه داشت.
-اگه قراره به این رفتار بچه گانت تو ماشین من ادامه بدی مجبور میشم مثل یه پسر بچه ی لجباز باهات رفتار کنم
لویی جدی به هری گفت.
هری دستشو کشید عقب و اینبار لویی ولش کرد.هری چند لحظه اروم نشست ولی بعد در ماشین و سعی کرد باز کنه و خب البته که قفل بود. هری به یه حالت عصبی شروع کرد به پنجره کوبیدن برای باز کردنش.. اون زیادی ترسیده بود. شایدم..فقط میخواست لج لویی و دراره :))
اینو لویی از لبخند کنار لب هری فهمید. یکم بهش بی توجهی کرد ولی وقتی هری محکم تر کوبید لویی نیشخند زد و با دستش زد به شیشه ای که قسمت جلوی ماشینو از پشت جدا میکرد.
نایل برگشت و شیشه رو باز کرد.
"از تو داشبورد چسب و بده من.." لویی گفت
-لویی..
نایل گفت و اخم کرد ولی لویی بهش نگاهی داد که نایل سریع چسبو برداشت و داد به لویی.لویی برگشت و خیلی سریع دستای هری و گرفت و به هم چسبشون زد.
هری دستاشو کشید و شروع کرد دست و پا زدن و جیغ زدن که باعث شد نایل بخنده..
YOU ARE READING
You can be the Boss daddy
Fanfictionمن بیهوشت کردم از نزدیک ترین آدم های زندگیت جدات کردم با چاقو روی بدنت نقاشی کردم و تو انقدر شکسته بودی که به هر حال عاشقم شی باید فکرش و میکردی که من از چیزی که به نظر میام خطرناک ترم... #1 Gangster #2 Louis Tomlinson #2 Stylinson #3 Larry #3 Larr...