part 14 : Father

3K 341 58
                                    


لویی دستشو گذاشت روی سینه ی هری و محکم هلش داد عقب.
چند لحظه با سکوت اطرافشونو نگاه کردن.

-برو بیرون هری..

"نه تو نمیتو.."

-همین الان
میری
اتاقت
هری.

لویی به صورت هری نزدیک شد و شمرده گفت.

و بعد خودش زودتر از هری بیرون رفت.
هوا نسبتا روشن شده بود..

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دومین جلسه ی لویی تموم شده بود و تازه ساعت یازده صبح بود.
نایل تمام مدت جلسه ها، لویی رو هدف چشم غره هاش قرار داده بود.

و لویی نمیتونست کمتر اهمیت بده..تمام مدت دستش روی لباش بود و بی توجه به کسایی که واسه ابهتش، بهش خیره میشدن، به میز خیره شده بود و سر تکون میداد.

تصمیما رو نایل گرفته بود و خداروشکر همه چی خوب پیش رفته بود!

زیاد پیش نمیومد لویی اینجوری رفتار کنه..اخرین باری که نایل لویی و اینجوری دیده بود دو سال پیش بود..



از صبح که هری و از اتاقش بیرون کرده بود، دیگه ندیده بودش.

مهمونای جلسه بلند شدن. لویی بلند شد و دستاشو پشتش نگه داشت و درجواب کسایی که میخواستن باهاش دست بدن سرشو تکون میداد..

لویی تاملینسون با هرکسی دست نمیداد.


نایل گفت مهمونا رو تا دم در میبره و همه شروع کردن به رفتن.



لویی به ورقای رو میزش نگاه میکرد و داشت مینشست که هری و دم در دید..

نیشخند بدجنس و تلخی زد و انگشتش و روی ورقای روی میزش کشید..

نایل با تعجب به هری نگاه کرد و بعد رفت کنار.
لویی خودشو با ورقه هاش مشغول نشون داد.

هری چند قدم اومد تو و نایل درو پشتش بست..



"میبینم که دشمن پدرت و میبوسی و اصلا اهمیت نمیدی." نیشخند لویی پررنگ تر شد.

سرشو بلند کرد و هری و نگاه کرد..

"از این خوشم میاد.."


- "من اهمیت میدم."


چشمای لویی روی چشمای هری تنظیم شدن..داشت نسبت به اون پسر بی رحم میشد میدونست میتونه به بدترین وجه ممکن بهش اسیب بزنه و لذت ببره.


- "اهمیت میدم که..الان اینجام"


"همم..خوبه.." لویی رفت طرف دیگه ی میز و به میز تکیه داد و دست به سینه وایساد..

هری و از پایین تا بالا برانداز کرد تا به چشماش رسید.


"زیاد پیش نمیاد یه خیانتکار وتو اتاقم داشته باشم"



You can be the Boss daddy Where stories live. Discover now