Part 20: Freedom

712 86 57
                                    


‎-       من...من می تونم برم؟

‎هری فکرش و بلافاصله بعد حرف جیمز به زبون آورو بعد چشم هاش روی لویی قرار گرفتن که الان به طرز عجیبی آروم به نظر می رسید و سعی میکرد با نگاهش آرامشش و به هری انتقال بده.

‎ولی هری سرش و با تنش شدیدی تکون داد و یه قدم عقب رفت. جوری که انگار اگه به اندازه ی کافی عقب می رفت می تونست از این شرایط بیرون بره. چشم هاش و باز کنه و این کابوس تموم بشه.


‎-       نه.
‎همه به سمتش برگشتن به جز جیمز که پشتش بهش بود. با صدای گرفتش ادامه داد:
‎-       نه من بدون لویی جایی نمیرم.

‎+ آو چقد کیوت! تو واقعا دوستش داری نه؟
‎جیمز دستش و بالا آورد که وایولت حرفش و ادامه نده و به سمت هری برگشت.

‎+با اینکه خیلی برام قابل احترامه که انقد بهش اهمیت میدی ولی دست تو نیست که میری یا میمونی هری.
‎به هری نزدیک تر شد و به قدری آروم صحبت کرد که فقط هری بشنوه.

‎+با اینکه خیلی برام قابل احترامه که انقد بهش اهمیت میدی ولی دست تو نیست که میری یا میمونی هری.
‎به هری نزدیک تر شد و به قدری آروم صحبت کرد که فقط هری بشنوه.
‎+ و به زودی میبینی که برعکس لویی من از کسی چیزی و درخواست نمیکنم. وقتی میگم میری میری.
‎و بعد لبخند زد.
‎+ اصلا دلم نمیخواد مجبورت کنم هری. پس خودت میری.

‎هری دوباره به لویی نگاه کرد و بغض کرد. هیچ کاری ازش بر نمیومد نه؟ و حس میکرد نگاه جیمز هر لحظه روش سنگین تر میشه.

‎جیمز با نا امیدی آه کشید.

‎+چند لحظه بهتون وقت میدم.

‎و به زودی وایولت و واکین و جیمز اتاق و ترک کرده بودن. هری بدون تلف کردن حتی یه لحظه به سمت لویی دوید و دست هاش و محکم دور گردنش انداخت و سرش و تو موهاش فرو برد.
‎اشک هاش به زودی موهای لویی و خیس کردن.

‎+هری..
‎صدای لویی کمتر از صدای هری گرفته نبود. ولی هری نمیتونست هق هق هاش و تموم کنه پس لویی مجبور شد دست هاش و دو طرف صورت هری بزاره و بکشتش عقب تا بهش نگاه کنه. به آرومی حرف هاش و لب زد. بعید نبود توی این اتاق میکروفون کار گذاشته شده بود.

‎+ باید بری پیش دزموند. براش همه چی و تعریف کن. اون می دونه باید چیکار کنه. ولی مستقیم اونجا نرو. ممکنه دنبالت باشن. متوجهی چی میگم هری؟

‎هری سرش و تند تند بالا پایین کرد.

‎+براش پیغام نفرست. حتما شخصی ببینش. شاید اصلا بهتر باشه جایی به جز خونش ببینیش. اول برو خونمون..خونم. بعدا باهاش جایی قرار بزار. مهم تر از همه باید وانمود کنی همه چی عادیه.

You can be the Boss daddy Where stories live. Discover now