هری چشم هاش و محکم روی هم فشار میداد ولی با نزدیک شدن جیمز بهش چشم های خیسش و آروم باز کرد و سرش و بالا گرفت و با لبخند گرم جیمز مواجه شد."خیلی خوشحالم دوباره میبینمت هری. ازت معذرت میخوام که مجبور شدم این رفتار و با دوست پسرت بکنم.."
جیمز دستش و روی قلبش گذاشت و هری یه لحظه باور کرد که اون واقعا متاسفه.
خم شد و موهای فری که روی صورت هری ریخته شده بود و کنار زد.
"یه وقتایی عصبی میشم..میدونم اصلا خوب نیست. دارم سعی میکنم کنترلش کنم"
لبخند دیگه ای زد و عقب رفت. هری با گیجی نگاهش کرد.
بدون اینکه نگاهش و از روی هری برداره گفت: گایز میشه چند لحظه تنهامون بزارین؟
واکین قبل همه بیرون رفت. بعد وایولت و نیت بعد چند بار نگاهش و چرخوندن بین جیمز و لویی بیرون رفت.
وقتی در بسته شد قدمی به سمت هری برداشت و با حرکتی که لویی به سمت جلو کرد خندید و یکم عقب رفت.
"لویی جای نگرانی نیست..کسی به هریت کاری نداره..فعلا" لبخندی زد و به میز پشتش تکیه داد. "میدونین من..همیشه از منتظر موندن برای جواب سوالام متنفر بودم. مخصوصا وقتی مجبور بودم برای یه جواب بیست سال منتظر بمونم..ولی راجب اون بعدا حرف میزنیم."
برای خودش قهوه ریخت.
"بهتون میگفتم چرا اینجایین ولی" خندید. "این تمام بازی و خراب میکنه نه؟"
لویی سرش و یکم عقب کشید و با بی حوصلگی چشماش و چرخوند. بازی؟ جیمز از اون دیوونه هاییه که بدون دلیل آدم میکشن؟ گیر یه قاتل سریالی روانی افتادن؟
براش مهم نبود..فقط باید هری و یه جوری از اینجا دور میکرد..فقط همین. حال هری خوب به نظر نمیرسید..اصلا.
جیمز لب هاش و باز کرد که صدای در اومد و با دیدن نیت پشت در بیرون رفت و در و پشت سرش بست.
"نیت امروز زیادی داری به پر و پام میپیچی.."
نیت لبخند زد و لیوان شراب توی دستش و با مهارت بین انگشتاش چرخوند.
-نمیتونم خیلی بیشتر منتظر بمونم جی..
"بزار حرفاشونو بزنن نیت" واکین از گوشه ی اتاق زمزمه کرد.
YOU ARE READING
You can be the Boss daddy
Fanfictionمن بیهوشت کردم از نزدیک ترین آدم های زندگیت جدات کردم با چاقو روی بدنت نقاشی کردم و تو انقدر شکسته بودی که به هر حال عاشقم شی باید فکرش و میکردی که من از چیزی که به نظر میام خطرناک ترم... #1 Gangster #2 Louis Tomlinson #2 Stylinson #3 Larry #3 Larr...