نیت لبخندی زد و از تو آینه به وایولت که پشت سرش وایساده بود، نگاه کرد :« چیزی اذیتت میکنه عروسک ؟»
وایولت کلافه گفت :« تامیلینسون حقشه زیر دستات جون بده ولی اون یکی خیلی بچه است.»
نیت موهاش رو مرتب کرد و زیر لب گفت :« نگران اون بچه نباش. شاید به خاطر سفارش ویژه جیمز همین اول بهش آسون بگیرم.»
وایولت با چشم های گرد شده به نیت نگاه کرد. آسون گرفتن نیت یعنی یه تیر تو شقیقه. وایولت دستش رو مشت کرد و محکم کوبید به بازوی نیت و جیغ زد :« غلط کردی.»
نیت بلند قهقهه زد. خنده اش که تموم شد گفت :« اون بچه واسه خودت. من مجوز تام واسه تاملینسون دارم پس سرم شلوغه. تو و واکین میتونین اون بچه رو داشته باشین.»
واکین از پشت سرشون سری به تاسف تکون داد. نیت چشماش رو چرخوند و گفت :« یه امروز رو ضد حال نباش پسر. قراره خوش بگذره.»
واکین گفت :« حداقل یکم سبک شروع کنین.» نیت ابروی چپش رو بالا انداخت و گفت :« پسر انقدر تابلو بی تجربه نباش. یجور میگی سبک انگار که سبک شروع کردن ارفاقه.» واکین اخم کرد و گیج به نیت نگاه کرد.
نیت همون طوری که از در میرفت بیرون چشمکی زد و ادامه داد :« ارفاق نیست قانونه.» وایولت رو به واکین گفت :« اون تاملینسون هرزه هر بلایی سرش بیاد حقشه پس براش دل نسوزون.» و به دنبال نیت از اتاق بیرون رفت.
واکین آهی کشید و با دستش چشماش رو مالید و وایولت رو دنبال کرد. نیت زود تر از دوتای دیگه وارد اتاقی شد که بقیه توش بودند. جیمز همون چند هفته پیش عکس های لویی و هری رو بهشون نشون داده بود. پس تشخیص دادنشون سخت نبود.
چشم های نیت با دیدن لویی برق زدند. لویی خیلی با عکس هاش فرق داشت خیلی لاغرتر بود. رنگش هم پریده بود. نیت شک کرد. این رنگ پریدگی نمیتونست بدون دلیل باشه. شلوار پاره و خونی لویی چشمش رو گرفت.
اخم کرد خوشش نمی اومد جنسش رو ناقص براش بفرستند. به لویی نزدیک شد. انگشت اشاره اش رو روی گونه ی لویی کشید و زیرلب گفت :« تو چقد کوچولو تر از عکساتی.» لویی از لای دندون هاش غرید و دست نیت رو کنار زد.
نیت اخم کرد و دست چپش رو روی زخم تازه بخیه خورده لویی گذاشت و فشار داد. لویی اخم هاش رو بیشتر تو هم کشید و دندون هاش رو بهم فشار داد. خون از لای بخیه هاش بیرون زد.
نیت دست خونی اش رو برداشت و سیلی به گوش لویی زد. بعد هم به شاهکارش نگاه کرد و خندید. لویی ته دلش از خنده های نیت لرزید. ولی این باعث نشد اخم هاش باز بشوند.
نیت دست خونی اش رو با پیراهن سفیدش پاک کرد. همون طوری که آهسته زیر لب میخندید به طرف جیمز رفت و موهاش رو از پشت کشید. چهره نیت یهو جدی شد. موهای جیمز رو محکم تر کشید و باعث شد جیمز از عقب خم بشه.
نیت با حرص زیر گوش جیمز گفت :« فکر کنم تاکید کرده بودم سالم بیاریش. ما که نمیخوایم قبل از تموم شدن مهمونی بمیره؟» نیت داد زد :« مگه نه ؟» این حقیقت که حتی جیمز هم از اون پسر میترسید و حرفی نمیزند باعث شد لویی نگران تر از قبل بشه.
وقتی که نیت جیمز رو ول کرد. تازه لویی دو نفر دیگه رو دید که پشت سر نیت اومده بودند. نیت دوباره لبخند زد و گفت :« ادبمون کجا رفته. خودمون رو معرفی نکردیم. من نیتم.»
بعد به دختری که با نفرت به لویی نگاه میکرد اشاره کرد و گفت :« این عروسک هم وایولته.» و بعد پسری رو که از خودش قد بلند تر بود نشون داد و گفت :« اینم واکین عه.»
لبخند نیت عمیق تر شد و گفت :« به مهمونی ما خوش اومدین.»
_________________________
سی تا کامنت تا پارت بعدی
کام آن گایز وی کن دو ایت🔥
YOU ARE READING
You can be the Boss daddy
Fanfictionمن بیهوشت کردم از نزدیک ترین آدم های زندگیت جدات کردم با چاقو روی بدنت نقاشی کردم و تو انقدر شکسته بودی که به هر حال عاشقم شی باید فکرش و میکردی که من از چیزی که به نظر میام خطرناک ترم... #1 Gangster #2 Louis Tomlinson #2 Stylinson #3 Larry #3 Larr...