"پس تو.." لیام نگاهی به سر تا پای پسر جوون جلوش انداخت. "قبلا جایی کار نکردی؟"
-خب نه.. من فقط نوزده و نیم سالمه و یه جورایی تازه دبیرستانم تموم شده دوست داشتم یه جایی کار کنم که تجربه به دست بیارم و راجب تشریفات پذیرایی..
زین وقتی متوجه شد مرد جوون جلوش چندین لحظس که بهش خیره شده مکث کرد.
و با لبخند لیام آب دهنشو قورت داد و ادامه داد: یاد بگیرم.
اون مرد لیام پین بود. مردی که لئو تا صبح با زین راجبش حرف زده بود و همه چیز و راجبش گفته بود.
لیام رزومه ی خالی زین و روی میز پهن کرد و رو به روش نشست.
پاشو انداخت رو پاش و دوباره به چشم های شکلاتی پسر رو به روش خیره شد."چرا باید استخدامت کنم؟"
زین به لیام نگاه کرد.. -ببخشید؟
"تو نه سابقه ی کاری داری. نه هیچ چیزی راجب تشریفات میدونی .."
لیام شستش و روی لبش کشید و سر تا پای زین و بررسی کرد.
"نه چیز دیگه ای ازت برام جالبه.."
لیام لبخند زد: "البته فقط شاید"
زین خودشو جمع کرد و نفسشو عصبی بیرون داد. نمیفهمید چطور همچین کسی تو یه خانواده ی معتقد به اصول بزرگ شده!
به این حد وقیح!!
دلش میخواست پاشه بره اما لئو بهش گفته بود هرجوری هست باید اینجا استخدام بشه.
-من واقعا به این کار نیاز دارم آقای پین..حتی..حتی میتونم همین الان کارم و زود شروع کنم. و قول میدم زود یاد بگیرم و شما از استخدامم پشیمون نشین..لطفا استخدامم کنین.
-و بعد؟
"و بعد من میشم بندتو..ببخشید خدمتکارتون که از استخدامش پشیمون نیستین."
لیام جوری که انگار واقعا داره فکر میکنه به زین خیره شد..
زین از نگرانی لبشو گاز گرفت.. چجوری بنده از دهنش پریده بود!! به چی فکر میکرد.
لیام اومد جلو تر و خم شد سمت زین.
زین نگاش کرد.. از فاصله ی کم جلوشون جا خورد.
"یه شانس بهت میدم..از همین الان تعلیمت شروع میشه."
لیام بلند شد..
زین هم بلند شد و جلوش وایساد.
-واقعا ممنونم آقای پین..
"بهتره نا امیدم نکنی.."
لیام سر خدمتکارشو صدا زد. اِد سرخدمتکار لیام بعد از در شدن وارد اتاق شد.
YOU ARE READING
You can be the Boss daddy
Fanfictionمن بیهوشت کردم از نزدیک ترین آدم های زندگیت جدات کردم با چاقو روی بدنت نقاشی کردم و تو انقدر شکسته بودی که به هر حال عاشقم شی باید فکرش و میکردی که من از چیزی که به نظر میام خطرناک ترم... #1 Gangster #2 Louis Tomlinson #2 Stylinson #3 Larry #3 Larr...