Part 25: For him I will

2.4K 325 63
                                    

هری برگه ی مچاله شده رو از دست جما بیرون کشید و اخم کرد.


"بسه جما، بیشتر بخونی عوض نمیشه، خرابش کردی!"


جما سرش و برگردوند به سمت پنجره.
هری دور از چشم جما، باز به اون برگه ی لعنتی نگاه کرد..
آدرس و دوباره خوند. جوری که انگار امکان داره عوض شه!


-الان چی هری؟
جما دوباره به هری نگاه کرد..


هری کاغذ و به راننده داد و صاف نشست.

"میرم میبینمش."

-بعد میخوای بهش چی بگی؟!

"جما باید ببینمش..

-این نقشته؟ باید حرفات و اماده کنی. اینجوری ه چیزی که میخوای نمیرسی.


"وقتی ببینمش حرفام یادم میان. انقدم از من سوال نپرس استرسم بیشتر میشه! میرسونمت خونه."


-چی؟ نه! من میخوام بیام!

"جما بابا شک میکنه"

-به درک! خطرناکه! من نمیزارم تنها بری اونجا. این دفعه چیزی بشه..


"جما اون با من کاری نمیکنه..نه اونجا نه الان.خودتم میدونی. بزار اینجاشو من برم بعد..بقیش و باهم درست میکنیم خب؟"


جما با شک به هری نگاه کرد و لبش و گزید..باید بهش اعتماد میکرد؟
...
به نظر میومد چاره ی دیگه ای نداره. چشمای هری نمیزاشتن بگه نه.


ماشین نزدیک خونه وایساد و هری آروم پلک زد و منتظر شد..
جما به زور پیاده شد و ماشین به زودی دوباره حرکت کرد..


و جما فکر کرد هری بهتره دلیل خوبی برای این همه دردسر درست کردن داشته باشه..

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

هری به ساختمون کاملا مشکی جلوش نگاه کرد و پالتوی تیرش و دور خودش پیچید..باد موهای فرش و به رقص دراورده بود..


نفس عمیقی کشید و وارد هیاهوی مردمی شد که جلوش داشتن با سرعت به چپ و راست میرفتن


هری مستقیم تا در ساختمون رفت و بعد از اینکه نگهبان در و براش باز کرد وارد شد. براش عجیب بود که چرا اسم چک نمیکنن..به هر حال هری وقت تعیین شده ای نداشت پس بهتر!


ساختمون زیاد شلوغ نبود..معلوم بود همه برای کار های اداری اومدن..همه ی مرد ها کت شلوار و بیشتر زن ها کت دامن یا کت شلوار تنشون بود. هری احتمالا تنها کسی بود که جین مشکی تنش بود.

کتش و دراورد و وارد اسانسور شد.

طبقه ی هفتم راهروی سمت راست
طبقه ی هفتم راهروی سمت راست
طبقه ی هفتم راهروی سمت راست...


You can be the Boss daddy Where stories live. Discover now