ایتالیا...
این چه تصمیم مسخره ای بود.
برای پرت کردن حواسش از شک ضعیفی که توی سرش رژه میرفت، صدای هدفون هواپیما رو تا ته بالا برد و چشم بندش و روی چشم هاش کشید.
ولی..شاید دیدن ساختمون های زیبای ایتالیا و مردم محلی حالش و بهتر میکرد.. از وقتی یادش میومد به مهندسی و ساختمون ها علاقه داشت. وقتی کوچیک تر بود دزموند توی اتاقش یه کتابخونه ی کوچیک پر از کتابایی با عکسای قصر ها و ساختمون های قدیمی درست کرده بود.
ایتالیا اولین جایی بود که به ذهنش رسیده بود. بعد از رفتن از خونه ی دزموند اولین پروازی که تونسته بود و پیدا کرده بود. شهر نسبتا کوچیکی به اسم پلرمو. شاید اینکه خرج همه ی سفر و داشت از پول دزموند میداد انتقام کوچیکی بود..نه، دزموند خیلی بیشتر از اینا پول داشت. یعنی ممکن بود کارتی که دست هری بود و کنسل کنه که مجبور شه برگرده..؟
با این فکر نیشخند تلخی روی لب هاش نشست.
نه..دزموند پسر "کوچیکش" رو بدون پول توی پلرمو تنها نمیزاشت.سعی کرد به جای اینا فکر کنه که چقد میخواد تو پلرمو بمونه. میتونست یه کار گیر بیاره..یه کافی شاپ آروم. البته که هری به پول نیازی نداشت..ولی یکم پول خودش و دراوردن میتونست حالش و بهتر کنه.
و یه آپارتمان کوچیک؟
برنامش بود حداقل یه ماه بمونه...نمیتونست توی شهری باشه که دزموند و جما هستن...و..لویی...
با رد شدن کلمه ی لویی از ذهنش قلبش تیر کشید و خودش و توی صندلیش جمع کرد..انگار یه ابر سنگین روی حالش سایه انداخته بود.
چطور میتونست..از همه انتظارش و داشت جز لویی..اون چطور تونسته بود همچین چیزی و بهش نگه و جوری رفتار کنه انگار هیچی نیست و هنوز با دزموند دوست بمونه!
بعد از پیاده شدن از هواپیما توی نزدیک ترین کافی شاپی که دید رفت و لپ تاپ شو باز کرد تا دنبال خونه های نزدیک و خالی بگرده. وقتی رفته بود خونه تا وسایلش و جمع کنه لویی حتی نیومده بود..
به محض روشن کردن گوشیش با دویست وهفت تا میسد کال مواجه شد..و بیشتر از هزار تا مسیج..لویی، جما و دزموند که میگفتن برگرد یا ابراز نگرانی میکردن..
تلفنش و خاموش کرد و رفت سر لپ تاپش و چند تا آپارتمان نزدیک پیدا کرد. ولی چیزی که چشمش و گرفت یه خونه ی کوچیک بود. صاحبش ظاهرا یه پیرمرد بود که خونه ی کنار خونه ی خودش و خریده بود و میخواست اجارش بده..
YOU ARE READING
You can be the Boss daddy
Fanfictionمن بیهوشت کردم از نزدیک ترین آدم های زندگیت جدات کردم با چاقو روی بدنت نقاشی کردم و تو انقدر شکسته بودی که به هر حال عاشقم شی باید فکرش و میکردی که من از چیزی که به نظر میام خطرناک ترم... #1 Gangster #2 Louis Tomlinson #2 Stylinson #3 Larry #3 Larr...