یک روز از روزی که به بوسان اومده بودن گذشته بود و قرار بود یک روز دیگه بیشتر نمونن.
توی این دو روز به هر دوشون کلی خوش گذشته بود.
و کیونگسو بار دیگه متوجه این شد که کای رو اصلا نمیشناسه!
کای برخلاف همیشه مهربونتر شده بود.
اونها باهم آشپزی کردن،ظرف شستن،خوابیدن و کلی هم بقیه ارو دست انداختن و کای بیشتر از همیشه میخندید و کیونگسو رو هم به خنده مینداخت.با نشستن کای کنارش از فکر بیرون اومد.
کای یکی از شیشه های سوجوی توی دستش رو به سمت کیونگسو گرفت.
کیونگسو بعد از گرفتن اون شیشه ی سبز رنگ از دست کای به دریایی که توی شب سیاه بود نگاه کرد.
سکوت بینشون آرامش بخش بود و هیچ کدوم دلشون نمیخواست این سکوتو بشکنن اما بلاخره که باید شکسته میشد!
کیونگسو به کای نگاه کرد.
نیم رخش با اون پوست گندمیش،لبهاش،گونه هاش،چشماش و ابروهاش هنوز هم کیونگسو رو به خودشون جذب میکردن.
کیونگسو بار دیگه به خودش اعتراف کرد که عاشق این پسره!
پسری که کارش خوشگذرونی و سکس با دخترای دور و برشه!
با یاد آوری دوباره ی حرفهای هاسول نگاهشو از کای گرفت و به دریا نگاه کرد.
اگه کای واقعا عاشق هاسول بود چی!؟
اگه هاسول بهش حسی داشت چی؟
این سوالا داشتن مغز کیونگسو رو میخوردن!-به چی فکر میکنی؟
کیونگسو قبل از جواب دادن به سوال کای از سوجوش نوشید.
-به تو....و هاسول.
کای شوکه شد!
کیونگسو بهش نگاه کرد.-واقعا به هاسول حسی نداری؟
-چه فرقی به حال تو داره؟نگاهشو از کیونگسو گرفت و به دریا داد و از سوجوش نوشید.
-شاید...برام مهمه که میپرسم.
-من نمیدونم عشق چیه!..دوست داشتن و دوست داشته شدن چیه!...پس نمیتونم جواب درستی بهت بدم.
-پس...بهش چه حسی داری؟
-آه...نمیدونم بهش چی میگن...عادت،وابستگی...نمیدونم..فقط من عادت کردم هاسول دور و برم باشه...همین.کیونگسو سرشو آروم تکون داد و دیگه چیزی نگفت.
-تو..واقعا عاشق من شدی؟
با سوال کای بهش دوباره نگاه کرد.
قلبش لحظه ای لرزید.-آره
-چرا من...این همه آدم.
-من که قلبمو مجبور نکردم برات بتپه!...وقتی به خودم اومدم که دیگه کار از کار گذشته بود.
-کیونگسو...عشق چجوریه؟...یعنی...چه حسی داره؟کیونگسو لبخندی زد.
-وقتی یه نفرو میبینی که ناخواسته قلبت براش میتپه، وقتی ناخواسته بخاطرش اشک میریزی و کسی رو دیگه غیر از اون نمیبینی....وقتی نگاهات فقط دنبال اون میگرده و ضربان قلبت بخاطرش بالا میره...حاضری بخاطرش درد بکشی ولی اون یه خارم تو پاش نره...نتونی با کسی عوضش کنی...وقتی نیست دنبالش بگردی و به خاطرش خودتو به آب و آتیش بزنی..این میشه عشق.
YOU ARE READING
𝙿𝚕𝚊𝚢 𝙻𝚘𝚟𝚎 𝙾𝚛 𝙻𝚘𝚟𝚎 𝙶𝚊𝚖𝚎
Fanfiction❀فصل اول کامل شده✔︎ ❀فصل دوم درحال آپ✍︎... ❀کاپل اصلی فصل اول:کریسهو،هونهان ❀کاپل فرعی فصل اول:چانبک،کایسول ❀کاپل اصلی فصل دوم:هونهان،کریسهو،چانبک،کایسو ❀کاپل فرعی فصل دوم:سولی،هاسون ♥︎ژانر:هپی اند-سداند-امپرگ-اسمارت-مدرسهای-عاشقانه ∞زمان آپ:شنبه...