❀𝔼𝕚𝕘𝕙𝕥𝕪 𝕋𝕙𝕣𝕖𝕖 ℙ𝕒𝕣𝕥❀

101 38 46
                                    


وارد اتاقش شد و به سمت تختش رفت و روش نشست.
دستشو گوشه ی لبش کشید و از سوزشش چشماشو بست.
در اتاقش زده شد و بدون اینکه چیزی بگه تیونگ وارد اتاق شد.
با اخم بهش نگاه کرد.

-رئیس گفتن سوئیچ ماشیناتونو بدید..از این به بعد با راننده میرید و میاید.

سهون چیزی نگفت و از روی تخت بلند شد و از روی کنسول سوئیچ ماشیناشو برداشت و به سمت تیونگ گرفت.
تیونگ بعد از گرفتن سوئیچا از اتاق بیرون رفت و درو بست.
سهون به سمت در رفت و کلید و توی قفل چرخوند و قفلش کرد و آروم روی زمین نشست و به در تکیه داد.
هـمـیـشه شنیده بود که بد تـرین سـیلی رو از کسی می خوری که توقعشو نداری...اون از پدرش توقع نداشت ،بلاخره دردهـافــرامــوش میـشن اما... اونایی که باعـث شــدن درد بکشـه هـرگـز!...اون این سیلی رو به خاطر سوهو خورده بود..!..پس نمیتونست سوهو رو ببخشه! میدونست حرفاش درست نبود اما قلبش شکسته بود!..چرا کسی به اون اهمیت نمیداد؟!...چرا همه علیه‌اش شده بودن؟...میدونست خیانت کرده، میدونست اشتباه کرده اما اون نمیخواست که اینجوری بشه!..نمیخواست خیانت کنه!...یعنی لوهانم وقتی فهمیده بود همینقدر درد کشیده بود؟!...با یادآوری زخمای روی دستای لوهان فهمید درد لوهان از اونم بدتر بوده!..متاسف بود اما دیگه چیکار میتونست کنه؟!...کریس بهش گفته بود چه فرقی با سوهو داره!...حق با اون بود!...اون نباید پدرشو مقصر میدونست وقتی خودشم همون اشتباهو تکرار کرده بود!
یعنی سوهو هم پشیمون بود؟!
اگه پشیمون نبود چی؟!
اگه...

-سهونا؟

با بالا پایین رفتن دستگیره اتاق از فکر بیرون اومد و به صدای پدرش گوش داد.

-سهونا درو باز کن عزیزم!...سهونم...عزیزدلم درو باز کن ببینمت!...آخه چرا یهویی اینجوری شدید؟...چی شده سهون؟..بهم بگو!...نمیخوای با آپا دردو دل کنی؟!

قطره های اشک آروم آروم صورت سهونو خیس میکردن و اون نمیدونست باید به پدرش که پشت در بی تابیشو میکرد چی بگه!
اصلا میتونست حرفی بزنه؟..لیاقت اینو داشت؟..قطعا نه!!

-سهونم...چیشده؟..ها؟...بهم بگو...سهون تو که اینجوری نبودی؟!
-سوهو!
-کریس..
-ولش کن...بیا بریم.
-درو قفل کرده!
-خوب قفل کرده باشه!..که چی؟..مگه بچه است؟!
-کریس!...تو چته؟!
-بیا بریم سوهو..اینم ولش کن...بزار یکم عقلشو به کار بندازه!

کریس دست سوهو رو کشید و به سمت اتاق مشترکشون برد و سهونو پشت درای بسته با اشکای روی گونه اش و هق هق آرومش تنها گذاشتن!!
وارد اتاق شدن و در و پشت سرشون بستن.

-چرا زدیش؟

کریس جواب سوهو رو نداد و به سمت تخت رفت‌ و بعد از باز کردن دکمه های پیراهنش، از تنش بیرون اورد و روی مبل جلوی تخت گذاشت.

-با توام کریس!
-زدمش چون باید میخورد!

سوهو به کریس نزدیک شد و رو به روش ایستاد.

𝙿𝚕𝚊𝚢 𝙻𝚘𝚟𝚎 𝙾𝚛 𝙻𝚘𝚟𝚎 𝙶𝚊𝚖𝚎Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ