❀ℕ𝕚𝕟𝕖𝕥𝕪 𝕊𝕖𝕧𝕖𝕟 ℙ𝕒𝕣𝕥❀

101 32 19
                                    


زمان برای تیونگ کامل متوقف شده بود!
جوری که نه تنها دورو برش رو حس نمیکرد حتی متوجه سهونی که داشت با عصبانیت به سمتش میومد هم نشده بود!
تنها چیزی که حس میکرد لبهای نرم لوهان که بدون حرکت روی لبهاش قرار گرفته بودن بود!
با کشیده شدن یقه ی کتش از پشت و خوردن مشت محکمی روی گونه اش تازه متوجه اطرافش شد!

-حرومزادههههه...داری چه غلطی میکنییییی!؟

سهون با عصبانیت خواست دوباره به سمت تیونگ حمله کنه که لوهان سد راهش شد و بدون ذره ای ترس یا شوک جلوی سهون محکم ایستاد.
اون سهون رو از قبل دیده بود برای همینم تصمیم گرفت که اون حرکت رو بزنه تا به سهون بفهمونه دیدن همچین صحنه ای چقدر دردناکه!!..البته بدون در نظر گرفتن عواقبی که قرار بود برای تیونگ رخ بده!!

-چیه وو سهون؟...هار شدی!

سهون یقه ی لوهان رو گرفت و به خودش نزدیک کرد.
تیونگ با دیدن حرکت سهون فورا از جاش بلند شد تا مانع برخورد فیزیکی سهون با لوهان بشه!

-معلومه داری چه غلطی میکنییییی؟!
-هه..غلط اضافه ای کردم؟...فکر نمیکنم!
-لوهااااااااااان!!!
-هه..چیه؟طاقتشو نداری بهت خیانت کنم؟!

دستای سهون با حرف لوهان شل شد.
اون این لوهانو نمیشناخت!
مات و مبهوت به چشمایی که توشون چیزی جز تمسخر نبود خیره شده بود.
نه تنها صدای خورد شدن سهون شنیده شد بلکه قلب تیونگ هم شکست!
تیونگ اون لحظه اصلا فکرش رو نمیکرد که لوهان بخواد ازش برای حرص دادن سهون استفاده کنه و این اوج نامردی بود!

-اصلا نمیشناسمت لوهان!
-چیز عجیبی نیست!...منم خودمو نمیشناسم!..این چیزیه که تو ازم ساختی!..پس باهاش آشنا شو وو سهون!

سهون یقه ی لوهان رو ول کرد.

-تو نامزد منی لعنتیییی!!..همین چند دقیقه ی پیش اعلام کردم میخوام باهات ازدواج کنم!...اینو می‌فهمییی!!؟

لوهان محکم با دستاش به سینه ی سهون کوبید و اونو به عقب حل داد.

-پس اون موقع که داشتی اون جنده رو میبوسیدی و باهاش میخوابیدی به اینکه نامزد داری فکر نکردی!؟؟؟
-تمومش کن لوهااان!..چشمات اینقدر پر از نفرت شده که دیگه هیچی رو نمیبینی!!...من الان باید بخاطر اینکه اون حرفارو زدم به بابام جواب پس بدم!...متوجه این هستی؟!..اصلا اگه کسی میدیدت چییی!
-عواقبش به خودت ربط داره وو سهون!..نه به من!!

سهون سرشو به دو طرف تکون داد.

-من اشتباهمو قبول کردم لوهان!...پای عواقبشم میمونم!...اما بهتره خوب فکر کنی و بفهمی داری چه غلطی و با کی میکنی!

و به تیونگ که نگاهش سرد بود خیره نگاه کرد و بهشون پشت کرد و با عصبانیت اونجا رو ترک کرد.
لوهان نفسی از روی حرص کشید و به سمت تیونگ برگشت که با سردی داشت نگاهش میکرد.

𝙿𝚕𝚊𝚢 𝙻𝚘𝚟𝚎 𝙾𝚛 𝙻𝚘𝚟𝚎 𝙶𝚊𝚖𝚎Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang