✿ 𝚅𝙸𝙸𝙸 𝙿𝚊𝚛𝚝✿

334 84 16
                                    


خودشو کنار سهون رسوند.
نمیدونست باید چیکار کنه شدت خونی که از بینی سهون داشت میومد زیاد بود.
مربی خودشو به اونها رسوند و سر سهون رو بالا نگه داشت تا خونش بند بیاد.
اشکای لوهان روی گونه هاش میریختن و ترس کل وجودش رو گرفته بود!
از شانس گندشون پرستار مدرسه رفته بود مرخصی و بهداری تعطیل بود پس مجبور بودن سهون و به بیمارستان منتقل کنن.
لوهان هم با اصرار و خواهش زیاد همراهشون رفت تا پیش سهون باشه.
اگه اون توپ به خودش خوره بود اصلا مهم نبود اما سهون نه!!
کنارش روی صندلی نشسته بود و به سهون نگاه میکرد.
دکتر گفته بود چیز مهمی نیست و شدت خونریزی فقط به خاطر ضربه ی محکمیه که خورده!
لوهان دستشو روی دست سهون گذاشت و آروم فشارش داد.
سهون دستشو گرفت و چشماشو باز کرد.
لوهان از جاش بلند شد تا صورتشو کامل ببینه.

-سهوناا!
-لو..
-خوبی؟!..درد نداری؟..بزار برم دکترو خبر کنم.

خواست به سمت در بره که سهون مچ دستشو محکم گرفت و کشید که لوهان روی سینه اش تقریبا خم شد.

-نمیخواد
-اما سه!
-گفتم که نمیخواد...خوبم.
-مطمئنی؟
-اگه بوسم کنی بهترم میشم!

گونه های لوهان از شرم قرمز شدن.
سهون جدیدا چرا اینجوری شده بود؟!
اما بازم چیزی از دوستداشتنش کم نمیکرد.

-یالا!..چرا اینقدر لفتش میدی!

لوهان صورتش رو به صورت سهون نزدیک کرد، لباشو غنچه کرد و چشماشو آروم بست.
به سمت گونه ی سهون رفت و لباشو روشون قرار داد که با حرکت ناگهانی سهون حالا این لباشون بودن که همدیگرو لمس میکردن:)
لوهان محکم چشماشو روی هم فشار میداد و میترسید بازشون کنه اما با مکی که سهون به لباش زد بدنش لرزید!
این اولین بوسه اشون بود و هر دو هیجان زده.
اما با باز شدن ناگهانی در بوسه اشون زیاد دووم نیورد و به شدت از هم فاصله گرفتن.

-سهوناااا!
-آپا؟

سوهو سریع خودشو به سهون رسوند و صورتشو چک کرد.

-چه بلایی سرت اومده؟
-چیزی نیست آپاا من خوبم!..کی بهت خبرداده؟
-ناظم مدرسه اتون بهم زنگ زد!...مربی تونم بیرون بود اما گفتم بره!...خدای من ...باید با دکترت صحبت کنم نمیتونم به حرف تو اعتماد کنم!
-آپااا من خوبم!

سوهو که تا اون موقع متوجه لوهان نشده بود به سمت در اتاق چرخید که لوهان رو پشت سرش دید.

-اوه لوهان؟

لوهان لبخندی زد و تعظیمی کرد.

-حالتون چطوره عمو سوهو؟

سوهو لوهان رو بغل کرد..خوشحال بود که لوهان اینجا بود و از پسرش مراقبت میکرد.

𝙿𝚕𝚊𝚢 𝙻𝚘𝚟𝚎 𝙾𝚛 𝙻𝚘𝚟𝚎 𝙶𝚊𝚖𝚎Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang