𝙿𝚕𝚊𝚢 𝙻𝚘𝚟𝚎 𝙾𝚛 𝙻𝚘𝚟𝚎 𝙶𝚊𝚖𝚎

❀𝕊𝕖𝕧𝕖𝕟𝕥𝕪 𝕊𝕖𝕔𝕠𝕟𝕕 ℙ𝕒𝕣𝕥❀

کیونگسو سر جاش دراز کشیده بود و هیونسوک بهش چسبیده بود.
کنارش جای خالی کای بود و اون سمته کای مادرش خوابیده بود!
کای از وقتی هاسول زنگ زده بود هنوز داخل خونه نیومده بود.
کم‌کم داشت عصبی میشد.
چراغ ها همه خاموش بودن و همه خوابیده بودن.
هیونسوک رو از خودش فاصله داد و از جاش بلند شد و به سمت در رفت و بازش کرد.
کای رو دید که روی راه پله نشسته بود.
در و روی هم گذاشت و به سمت کای رفت و کنارش نشست.
بطری سوجو رو توی دست کای دید.

-چرا نمیای داخل؟

کای تازه از فکر بیرون اومد و متوجه کیونگسو شد.

-چی؟
-میگم چرا نمیای داخل؟...همه خوابیدن.
-احساس غریبی میکنم.
-اونا غریبه نیستن کای!...مادرت و خانوادشن!
-میدونم.

از سوجوش نوشید.

-شنیدم با هاسول صحبت میکردی!..چی میگفت؟

کیونگسو مردد پرسید و کای خونسرد گفت هیچی.

-پس از اون موقع اینجا نشستی چرا؟
-داشتم فکر میکردم...تازه نیاز به الکلم داشتم.

و شیشه ی سوجوش رو کمی بالا گرفت و نشون کیونگسو داد.

-کای
-هوم؟

کیونگسو هیچی نگفت و دوطرف صورت کای رو گرفت و لبهاشو روی لبای کای گذاشت و بوسیدشون و متوجه سیئون که از لای در داشت نگاهشون میکرد نشدن!
عقب کشید و جوری که انگار چیزی نشده بطری سوجو رو از کای گرفت و نوشید.
کای نفس عمیقی کشید و سرشو روی شونه ی کیونگسو گذاشت.

-خوشحالم
-برای؟
-اینکه هستی!

کیونگسو لبخندی زد.

-بلندشو بریم بخوابیم..فردا باید بریم مدرسه!
-اره..باید بریم!

کای با یادآوری هاسول گفت و از جاش بلند شد و دست کیونگسو رو هم گرفت و بلندش کرد و وارد خونه شدن.
همه جا تاریک بود و همه خواب بودن.
کیونگسو آروم به سمت آشپزخونه رفت و بطری سوجو رو توی سطل آشغال انداخت و برگشت و سر جاش دراز کشید.
کای هم کنار کیونگسو و مادرش دراز کشید و نیم نگاهی به مادرش انداخت.
سرشو صاف روی بالشت گذاشت و به سقف نگاه کرد و بعد از چند دقیقه چشماشو بست.
گیج خواب بود که حس کرد دستی دستش رو گرفته و با دوتا یکی که توی مغزش کرد به این نتیجه رسید که اون دست، دست مادرشه!

**********

چمدونشو دست راننده داد تا توی ماشین بزاره و برگشت تا با پدراش خداحافظی کنه.

-توی سئول میبینمتون آپا.
-مراقب خودت باش لوهان و زیادم توی خونه نمون اگه هم میمونی زیاد دورو بر مادربزرگت نپلک!..باشه؟

بکهیون به لوهان گوشزد کرد و لوهان سرشو تکون داد‌.

-چشم آپا.