✿𝚃𝚠𝚎𝚗𝚝𝚢 𝚂𝚒𝚡 𝙿𝚊𝚛𝚝✿

192 53 14
                                    


-هوی..داری چیکار میکنی؟..آروم تر!

با ترس به صورت شخص دوم نگاه کرد که با دیدن سهون نفس عمیقی کشید و آروم شد.

-من یا تو؟...معلوم هست داری چیکار میکنی وو سهون؟..اگه کای بفهمه یه لحظه هم هیچ کدوم مونو راحت نمیزاره!
-جانی..قرار نیست کای چیزی بدونه!
-نمیدونم چرا ازم خواستی اینو برات بیارم ولی اینو بدون سهون...این پسری که الان کنارته دیگه نمیتونه راحت توی این مدرسه پا بزاره..چون هدف جدید کای شده!
-چی داری میگی؟
-اگه سر نرسیده بودم تا الان کرده بودنش.

سهون دستشو روی فرمون مشت کرد و محکم فشارش داد.

-خیله خوب دیگه برو.

جانی بدون اینکه چیز دیگه ای بگه در ماشینو بست و رفت.
سهون به لوهان نگاه کرد.
چشماش قرمز بودن و هنوز از چشماش اشک می‌چکید.
دستشو روی شونه ی لوهان گذاشت ولی لوهان خودشو عقب کشید و لرزش بدنش بیشتر شد.

-لوهان؟

لوهان نه حرفی زد و نه واکنشی نشون داد.
سهون آهی کشید و ماشینو روشن کرد و حرکت کرد.
توی طول راه هیچ کدومشون هیچی نگفتن و تنها صدایی که توی ماشین پخش می‌شد فین فینای لوهان بر اثر گریه بود و موتور ماشین.
سهون ماشینو کنار رودخونه ی هان نگه داشت و از ماشین پیاده شد.
لوهان زیر چشمی سهونو نگاه می‌کرد که داره ماشینو دور میزنه و به سمت اون میاد.
سهون در سمت لوهانو باز کرد و دستشو گرفت و از ماشین خارجش کرد.
دستشو کشید و به نرمی بغلش کرد.

-متاسفم لوهانم...اون کای حرومزاده تقاص کاری که باهات کرده رو پس میده..اینو بهت قول میدم.

لوهان سهونو پس زد و به نرده های رودخونه نزدیک شد.

-میدونی از چی خیلی ترسیدم؟...اینکه قبل از تو...یکی دیگه بهم دست بزنه...این منو ترسوند سهونا...توی این هفده سال زندگیم همش به خودم تلقین کردم که فقط مال توام...هیچ وقت به خودم اجازه ندادم به کس دیگه ای فکر کنم یا خودمو کنار کس دیگه ای به غیر از تو تجسم کنم...من..هنوز سر قولی که بهت دادم هستم سهونا...

به سمت سهون برگشت و به چشماش که حالا هاله ای از غم گرفته بود نگاه کرد.

-تو چی؟..سر قولت هستی؟

با حرف لوهان لرزی به تن سهون افتاد..لرزی که فقط خودش حسش کرد و میدونست به خاطر چیه!..اما اون واقعا سر قولی که به لوهان داده بود مونده بود؟!
قطعا نه!...اون خیانت کرده بود!..اون به فرشته ی روبه روش که جونش به حرفی که از بین لبهاش بیرون میومد بسته بود خیانت کرده بود!..لبهاش خیانت کرده بودن و این غیر قابل بخشش بود!..اون لوهانو دوست داشت؟..قطعا آره..پس چرا اجازه داده بود لبهاش خیانت کنن؟
قلبش برای چهره ی پسرک مقابلش لرزید..تحمل دیدن اشکاش که آروم آروم روی گونه هاش میچکیدن براش سخت بود.
دستای لرزون شو روی شونه های لوهان گذاشت.
لوهان با چشمای لرزونش التماس میکرد که حرفشو تایید کنه و کی بود که چشمای ملتمسش رو نادیده بگیره.
لوهانو توی آغوشش کشید و محکم فشردش.

𝙿𝚕𝚊𝚢 𝙻𝚘𝚟𝚎 𝙾𝚛 𝙻𝚘𝚟𝚎 𝙶𝚊𝚖𝚎Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang