❀𝕊𝕖𝕧𝕖𝕟𝕥𝕪 𝕊𝕖𝕧𝕖𝕟𝕥𝕙 ℙ𝕒𝕣𝕥❀

116 51 44
                                    


قبل از اینکه شروع کنید اینو بخونید💋
این پارت نسبتا طولانیه نسبت به پارت های دیگه و از نظر من هیجان انگیزه پس میخوام ریکشناتونو برای هر قسمت بدونم!🦭
و اگه نبینم و اینگور کنید خبری از پارت بعدی نیست🥞
راستی شرط ووت اینسری رو بیشتر کردم چون هم حساسه پارت بعد هم این پارت طولانی تره🌟
امیدوارم درک کنید و اینگور نکنید🧸
اگه راضی کننده نبود دیگه میرم گم میشم خودتون تو خماری میمونید🏹
حالا آزادید برید بخونید✔️





چمدونشو توی سالن ول کرد و به سمت طبقه ی بالا رفت‌.
بکهیون به بالا رفتن چانیول از پله ها نگاه کرد و چشمی چرخوند.
به محض اینکه لوهان دیروز خبر داده بود که حال چهیونگ بد شده به زور تونست چانیول و قانع کنه تا همون دیروز برنگردن سئول!

-خوش اومدید بکهیون‌شی

بکهیون سری برای خدمتکار تکون داد.

-اون ماشین بیرون مال کیه؟
-مال لوهان شیه
-لوهان؟!
-بله.

بکهیون تعجب کرد، سرشو تکون داد و چیزی نگفت و از پله ها بالا رفت‌ و به سمت اتاق چهیونگ که درش باز بود رفت.
وارد اتاق شد و به چانیول نگاه کرد که روی تخت نشسته بود و دست مادرشو گرفته بود.

-معلوم نیست دوباره چه نقشه ای توی ذهنشه!

آروم زیر لب گفت و تقه ای به در زد و وارد اتاق شد.
نگاه چهیونگ و چانیول به سمتش چرخیدن.

-حالتون چطوره خانوم پارک؟

چهیونگ لبخندی زد.

-خوبم بکهیونا...پسرمو که دیدم بهترم شدم.

لبخندی زد و به چانیول نگاه کرد.

-ببخشید که تنهات گذاشتم.
-اوه...نه پسرم..بلاخره توام به تفریح نیاز داری!

بکهیون به تخت نزدیک شد.

-چه اتفاقی افتاد؟..چرا یهویی اینجوری شدید؟

چهیونگ به بکهیون نگاه کرد.

-نمیدونم...یهو از رو تخت بلند شدم که برم پیش لوهان که سرم درد کرد و اینقدر تیر کشید که روی زمین افتادم و بیهوش شدم.
-قبلا هم اینجوری شدی؟

چهیونگ نگاهشو از بکهیون گرفت و به چانیول نگاه کرد.

-اره خیلی...قبل از دیروز دوسه روز پیشم همینجوری شدم..همون روزی که می‌خواستید برید!
-پس چرا هیچی نگفتی مامان؟!
-فکر کردم بکهیون بهت گفته؟!

𝙿𝚕𝚊𝚢 𝙻𝚘𝚟𝚎 𝙾𝚛 𝙻𝚘𝚟𝚎 𝙶𝚊𝚖𝚎Donde viven las historias. Descúbrelo ahora