چانیول بعد از راهی کردن بکهیون برای رفتن به مزون وارد خونه شد و به سمت کاناپه ها رفت و روشون نشست.
امروز تصمیم گرفته بود شرکت نره و کمی به خودش استراحت بده و از اونطرف هم بکهیون گفته بود زود میاد خونه تا وقت بیشتری رو باهم بگذرونن.
آی پدش رو از روی میز برداشت و مشغول چک کردن اخبار بود.
خانوم پارک وقتی چانیول رو مشغول دید به سمت آشپزخونه رفت و بعد از آماده کردن قهوه و کمی کیک به سمت چانیول رفت و سینی قهوه رو روی میز جلوی چانیول گذاشت و خودش هم کنار پسرش نشست.
چانیول لبخند تشکر آمیزی زد و تشکر آرومی کرد خانوم پارک هم در جوابش لبخندی زد.-اینکارا وظیفه ی من نیست...ولی از اونجایی که همسر وظیفه شناسی نداری من مسئولیتشو قبول میکنم.
چانیول چشماشو محکم فشار داد.
-همسر من به اندازه ی کافی کامل هست!...و من اونو همین جوری که هست دوست دارم!
-درسته عزیزم...چون اون زن نیست!..زنیت نداره!...اون یه مرده!...یه مرد که از قضا بچه دار شده!
-مامان!!...من بکهیونو و همینجوری دوست دارم!..من از همه چیز زندگیم راضیم!...پس لطفا تلاش الکی نکن که خرابش کنی!
-من نمیخوام خرابش کنم عزیزم...چانیول چشماشو توی حدقه چرخوند و قهوه اش رو از روی میز برداشت.
-فقط نمیخوام تو اذیت بشی!
-شما با این کاراتون و بی احترامی کردن به همسر من بیشتر باعث اذیتم میشید!
-عزیزم...پسر قشنگم...من مادرم و نگران بچمم!...این کجاش اذیت کردنه؟چانیول حرفی نزد تا موضوع همینجا تموم بشه و بحث ادامه دار نشه!
اما مگه چهیونگ میتونست ساکت بشه؟...هه معلومه که نه!-اصلا چه لزومی داره که تا شب کار کنه؟هان؟...مگه این همه آدم اونجا براش کار نمیکنن؟..اون میتونه زودتر بیاد خونه و وقتشو با تو پر کنه اما اینطور که معلومه کارشو بیشتر دوست داره تاشوهرشو!
چانیول میدونست مادرش داره سعی میکنه حسادتشو برانگیز کنه اما سعی کرد بیخیال باشه و اهمیتی به حرفهای پوچ و توخالی مادرش نده!
-از کجا معلوم که داره کار میکنه؟..از کجا میدونی که بهت دروغ نمیگه؟... پسرم ساده نباش!...اینروزا دروغ گویی باب شده و تو حتی تشخیص نمیدی طرف مقابلت داره دروغ میگه یا راست!...اصلا از کجا معلوم بهت خیانت نمیکنه....
چانیول مجله رو محکم روی میز کوبید و با عصبانیت به مادرش نگاه کرد.
-کافیه!!...بکهیون هیچ وقت با من اینکارا رو نمیکنه!...من بکهیونمو بهتر از هرکی میشناسم!...اگه میخوای با این حرفای پوچت اعتماد منو نسبت به بکهیون لکه دار کنی باید بگم سخت در اشتباهی!...من به بکهیون بیشتر از خودم اعتماد دارم!..پس دیگه نمیخوام این اراجیف و درباره ی همسرم بشنوم!..یه روز نشستم تو خونه که استراحت کنم!..مگه میزاری!
STAI LEGGENDO
𝙿𝚕𝚊𝚢 𝙻𝚘𝚟𝚎 𝙾𝚛 𝙻𝚘𝚟𝚎 𝙶𝚊𝚖𝚎
Fanfiction❀فصل اول کامل شده✔︎ ❀فصل دوم درحال آپ✍︎... ❀کاپل اصلی فصل اول:کریسهو،هونهان ❀کاپل فرعی فصل اول:چانبک،کایسول ❀کاپل اصلی فصل دوم:هونهان،کریسهو،چانبک،کایسو ❀کاپل فرعی فصل دوم:سولی،هاسون ♥︎ژانر:هپی اند-سداند-امپرگ-اسمارت-مدرسهای-عاشقانه ∞زمان آپ:شنبه...