𝙿𝚕𝚊𝚢 𝙻𝚘𝚟𝚎 𝙾𝚛 𝙻𝚘𝚟𝚎 𝙶𝚊𝚖𝚎

❀𝔽𝕠𝕣𝕥𝕪 𝕋𝕙𝕣𝕖𝕖 ℙ𝕒𝕣𝕥❀

بطری سوجو رو روی لبهاش گذاشت‌ و قلوپی ازش نوشید.
اتفاقات این چند روز اخیر هی جلوی چشماش رژه میرفتن و اون هر چقدر هم سوجو می‌خورد نمیتونست فراموششون کنه!
مگه نمیگفتن الکل باعث فراموشی میشه!
پس چرا هیچی از یادش نمیرفت؟
چرا نمیتونست این درد و فراموش کنه؟
حقش بود که درد بکشه؟

-نمیدونستم اینقدر مشتاقی.

کای گفت و روی تاب کناریش نشست.

-خفه شو.
-خوبی؟
-گفتم خفه شوووو!

کیونگسو با عصبانیت به کای نگاه کرد.
کای اما ریلکس بهش نگاه می‌کرد.

-میخوای حرف بزنی؟
-هه..حرف؟...اونم باتو؟
-مگه من چمه؟
-هیچیت نیست...ولی تو کایی!..این مشکله!
-من اونقدراهم آدم بدی نیستم.
-ولی برای من بدترین آدم روی زمینی.

کای چیزی نگفت و بطری سوجو رو از دستش کشید و ازش نوشید.

-هی!
-فکر میکنم شبیه همیم.
-هه...آخه چی منو تو شبیه همه؟!

کای به کیونگسو نگاه کرد.

-اینکه...نمیتونیم باکسی درد و دل کنیم.

دروغ چرا اینو راست می‌گفت!
کای بطری خالی سوجو رو روی زمین خاکی انداخت و از روی تاب بلند شد.

-میرم سوجو بخرم..میای؟

کیونگسو بهش نگاه کرد.
مغزش پیش از حد به الکل نیاز داشت پس از جاش بلند شد و دنبالش راه افتاد.
وقتی خواستن سوجو بگیرن متوجه شد کای آیدی کارت جعلی داره که به سنش گیر ندن!
روی نیمکت نشستن و جلوشون شیشه های سبز رنگ سوجو بود.
کیونگسو شیشه ای برداشت و بعد از باز کردنش اونو روی لبهاش گذاشت و ازش نوشید.
کای هم متقابلا شیشه ای برداشت و سر کشید.
کیونگسو هیچ اهمیتی به وجود کای نمیداد و ذهنش مشغول بود..که دست کای مانع خوردنش شد.

-داری زیاد روی میکنی!
-به تو چه!
-مشکلت چیه؟..چیشده که اینقدر حالت بده!
-معنی به تو چه رو نمیدونی؟
-بهتر از هرکسی معنیشو میدونم!
-پس خفه شو!
-میخوام آرومت کنم.
-هه...تو؟...تو میخوای منو آروم کنی؟!
-اهوم...چون روز تولدم تو منو آروم کردی...حالا هم من میخوام جبران کنم.
-تو که گفتی چیزی یادت نیست؟!

کای برای ثانیه ای هنگ کرد و جوابی به کیونگسو نداد.

-دروغ گوی عوضی.

کیونگسو گفت و از سوجوش نوشید.

-تاحالا..تو زندگیت اشتباه کردی؟

کیونگسو بهش نگاه کرد.

-کسی هم هست که اشتباهی نکرده باشه؟...مگه همه مسیحن!

-یکی از اشتباهاتی که کردی چی بوده؟

کیونگسو با سوال کای کمی توی فکر رفت.

-تنها گذاشتنش.

کای بدون اینکه ازش بپرسه در مورد کی صحبت میکنه مکالمه رو ادامه داد.