✿𝚃𝚑𝚒𝚛𝚝𝚒𝚎𝚝𝚑 𝙿𝚊𝚛𝚝✿

170 53 33
                                    


پلکهاش رو از هم فاصله داد و اولین چیزی که دید صورت غرق در خواب سهون بود.
لبخندی زد ولی با حس کردن درد پایین تنش لبخندش محو شد و اخم جایگزینش شد.
برای خودش خاطرات شب گذشته رو مرور کرد.
شب گذشته هردو از خود بیخود شده بودن و این مغزشون و شهوتشون بود که اونها رو کنترل میکرد.
پدرش درست گفته بود...هم درد داشت و هم لذت.
با باز شدن یکبارگی چشمای سهون صورتش رو کمی عقب تر برد‌.
سهون بعد از چند ثانیه که همه چیز رو آنالیز کرد لبخندی به لوهان زد و دستش رو دورش حلقه کرد.
لوهان با چسبیدن بدن برهنش به بدن برهنه ی سهون لرزی کرد و خواست کمی خودش رو عقب بکشه.
سهون با فهمیدن هدف لوهان بیشتر بهش نزدیک شد و باعث شد عضوهاشون بهم کشیده بشه.

-س..سهونا..

سهون لبخندی زد.

-خجالت میکشی؟

لوهان چیزی نگفت و چشماشو از سهون گرفت.
سهون خنده ای کرد و از تخت پایین اومد‌ و به سمت حمام رفت.
لوهان با دیدن اندام برهنه ی سهون پتو رو تا روی بینیش بالا آورد.

-امروز اصلا حس مدرسه رفتن نیست.

سهون با بیرون اومدنش از حموم گفت و باعث شد لوهان بدون درنظر گرفتن پایین تنه ی دردمندش روی تخت بشینه.

-چی؟..مدرسه؟؟..چطور یادم رفت؟

پتو از روی بدنش کنار رفته بود و سهون با لذت به حکاکی هایی که روی اون تن بلوری انجام داده بود نگاه کرد.
لوهان خواست از جاش بلند شه اما سهون این اجازه رو نداد و لوهان رو دوباره روی تخت نشوند.
صورتشو بهش نزدیک کرد و درست سه سانتی لبهاش ایستاد.

-فکر نکنم بتونی بری.

و بعد نگاهی به بدنش انداخت و بوسه ی سبکی روی یکی از کیس مارکهای روی گردنش گذاشت.
با جدا شدن لبهای سهون از روی گردنش لوهان دستش رو روی کیس مارکش گذاشت و با بدبختی از روی تخت بلند شد و روبه روی آیینه ی قدی ایستاد.
کل بدنش کبود بود و حتی اگه لباس هم می‌پوشید بازم معلوم بودن و همچنین درد پایین تنه اش طاقت فرسا بود..اما هیچ کدوم باعث کم شدن حس خوبی که داشت نمیشدن.

-حموم رو آماده کردم.

لوهان لبخندی به چهره ی سهون از توی آیینه زد و همراه سهون وارد حمام شدن.

❍❀❍❀❍❀❍❀❍❀❍


ماگ قهوه ها رو توی سینی و کنار کیک هایی که از شیرینی فروشی گرفته بود گذاشت و از آشپزخونه بیرون اومد و وارد اتاق و بعد تراس شد؛سینی رو روی میز گذاشت و صندلیش رو عقب کشید و کنار سوهو نشست.
سوهو با نشستن کریس کنارش بهش نگاه کرد و لبخندی زد.
کریس هم متقابلا بهش لبخند زد و دستش رو روی پشت صندلی سوهو گذاشت.
سوهو کمی از قهوه ی توی ماگش رو مزه کرد.

𝙿𝚕𝚊𝚢 𝙻𝚘𝚟𝚎 𝙾𝚛 𝙻𝚘𝚟𝚎 𝙶𝚊𝚖𝚎Onde histórias criam vida. Descubra agora