✿𝚂𝚒𝚡𝚝𝚎𝚎𝚗𝚝𝚑 𝙿𝚊𝚛𝚝✿

242 72 10
                                    


با شنیدن صدای قدم هایی لباشون رو از هم جدا کردن و با کمی ترس به هم دیگه نگاه کردن.
سهون دستش رو روی دستگیره در دستشویی گذاشت و بعد از مطمئن شدن از اینکه قفله نفس عمیقی کشید.
چشماش رو به چشمای آهویی لوهان دوخت و دستاشو دور کمرش محکم تر کرد و لبخندی بهش زد که با صدای هق هقی که از بیرون اومد توجه هر دوشون رو جلب کرد. کنجکاوی هر دوشون رو تحریک کرده بود که ببینن کی داره عین بچه ها گریه میکنه اما به ریسکش نمی ارزید!
لوهان سرش رو روی سینه ی پهن سهون گذاشت و دستاشو دور کمر سهون حلقه کرد.
از گریه های اون پسر یه جورایی دلش گرفته شده بود اما کاری از دستش بر نمیومد اونم نه حالا که با سهون توی اتاقک دستشویی گیر افتاده بودن!
با باز شدن شیر آب و نشنیدن صدای هق هق های پسرک گریون فهمیدن که کم کم راه فرار براشون داره باز میشه.
هر دو گوش هاشون رو تیز کردن و صدای قدم های پسرک رو شنیدن که در حال دور شون از اونها بود و بعد از باز و بسته شدن در نفس عمیقی کشیدن.
سهون لوهان رو از خودش فاصله داد و در اتاقک رو باز کرد و بعد از چک کردن از اینکه کسی نیست به سمت لوهان برگشت و بهش لبخندی زد.

-حالا میتونیم بریم.

خواست بیرون بره که لوهان دستش رو گرفت.
سهون اول به دستهای قفل شدشون نگاه کرد و بعد به چهره ی خجالت زده ی لوهان نگاه کرد.

-اینجا رو بیشتر از اون بیرون دوست دارم.

سهون با تعجب به لوهان نگاه کرد.
لوهان دست سهون و کشید و سهون روبه روش قرار گرفت.

-چون...میتونم اینکارو کنم..

روی نوک پاهاش ایستاد تا بتونه خودش رو هم قد سهون کنه و لبهاش رو روی لبهای سهون گذاشت و بوسید.
سهون لبخندی زد و لوهان رو چرخوند و به دیوار چسبوندش تا بتونه تسلط بیشتری روش داشته باشه.
فارغ از دنیا بودن و هیچ توجهی به اطرافشون نداشتن فقط و فقط تنها چیزی که براشون مهم بود لبهای هم دیگه بود.
با بوسه ای سبک به بوسه اشون پایان دادن و به هم دیگه نگاه کردن که نگاه شخص سوم دیگه ای رو هم حس کردن!
سهون به سرعت به در نگاه کرد که حالا کنار رفته بود و قامت پسر چشم درشتی که رگه های قرمز توی چشمش و بینی قرمز شدش خبر از این میداد که چه کسی در حال گریه کردن بوده جاش رو گرفته بود.

-دو کیونگسو؟!

لوهان آروم زمزمه کرد جوری که به گوش هر دو نفر رسید.
باشنیدن صدای پاهایی که بهشون نزدیک میشد فرصت جواب دادن و سوال پرسیدن و از دست دادن لوهان سریع دست پسر چشم درشت رو گرفت و اون رو هم داخل کشید و در رو قفل کرد.
حالا هر سه نفر توی اتاقک دستشویی به زور ایستاده بودن؛ لوهان سهون رو هل داد که روی در بسته ی توالت نشست و خودش و کیونگسو هم کنار هم ایستادن.
با صدای باز شدن در دستشویی صدای قدم هایی توی محیط ساکت اونجا اکو میشد.

𝙿𝚕𝚊𝚢 𝙻𝚘𝚟𝚎 𝙾𝚛 𝙻𝚘𝚟𝚎 𝙶𝚊𝚖𝚎Donde viven las historias. Descúbrelo ahora