𝟺

750 77 3
                                    

باور نمیشه دوباره دیدمت!
بعد از مدت ها حبس شدن گوشه اتاقم میخواستم حال و هوایی عوض کنم
و دوباره جلوم سبز شدی
فکر میکردم تنهایی
مثل من که این احساس داشتم
از اضطراب داشتم میمردم
تو منو ندیدی
بهت نزدیک شدم
انقدر دلتنگت بودم که حاضر شدم غرورم زیر پا بذارم و باهات حرف بزنم
ولی
یکی روبروم ایستاد
یه دختر با موهای صورتی بود
دستت گرفت
تو بهش لبخند زدی
از اونایی که همیشه سهم من بود
دیگه نتونستم ادامه بدم
کم اورده بودم
عقب رفتم
دوباره منو ندیدی
به خاطر توئه لعنتی گریه کردم.
سخت بود
دلم شکست
میخواستم بهت بگم چقدر بدون تو جیمین شکسته است
غمگینه
نتونستم هیچکدوم بهت بگم
بازم اونا رو در قلبم نگهداشتم
شاید واسه همیشه در باغچه حیاط خلوت دفنشون کنم
جایی که دست هیچکس بهشون نمیرسه
بالاخره یه روز تبدیل به خاکستر میشن
دیگه قلبم نمیشکنه
با دیدنت مضطرب نمیشم
به خاطراتمون فکر نمیکنم
شبیه یه ادم بی احساس میشم
جیمینی که به صورتت نگاهم نمیکنه
به لبخندهای کشنده ات محل نمی ذاره
همه چیز عوض میشه
جای من و تو
اونروز سهم تو میشه گریه و من میخندم

[جیمین]

𝚏𝚛𝚘𝚖 𝚖𝚎 𝚝𝚘 𝚢𝚘𝚞Where stories live. Discover now