یادته بهت گفتم وسط راهرو گریه کردم؟
درسته...همون روز بود
یه پسر دیوونه تکونم داد و ازم خواست تمومش کنم
نمیدونم مشکلش چی بود
میخواست آرومم کنه یا از شر صدام راحت بشه؟
من که کاری باهاش نداشتم
فقط یه لحظه احساساتی شده بودم
مگه همه ی ادما اینطور نیستن؟
به خاطر از دست رفتن عزیزترینشون گریه نمیکنن؟
تو نمردی
ولی من نمیتونم به خاطرت اشک نریزم
اینطوری سبک میشم
حس خوبی پیدا میکنم
و روز بعد دوباره این شرایط تکرار میشه
انگار روی مدار بدشانسی گیر کردم
تقصیر من نیست
دوست دارم هرجایی که پیدا کردم رو زمین بشینم و زار بزنم
حالی که هیچ کس جز تو درکش نمیکنه
تهیونگ؟
تو درکم میکنی اره؟
همه ی اینها به خاطر تو اتفاق میفته
چطور میتونم همچین سوالی ازت بپرسم؟[جیمین]
YOU ARE READING
𝚏𝚛𝚘𝚖 𝚖𝚎 𝚝𝚘 𝚢𝚘𝚞
Romance﴿اَز مَـــنـ بــِـه تُــــو﴾ جیمین بعد از دریافت کارت نامزدی تهیونگ احساس پوچی میکنه. میخواد از همه چیز فاصله بگیره حتی از آدمهای اطرافش. بخاطر همین به ساختمانی جدید نقل مکان میکنه و در اونجا با همسایه ی مرموز و تتودارش اشنا میشه. *** فصل اول[کامل...