𝟽𝟸

215 38 0
                                    

چقدر دوست داشتنی بود نگاهت بلوندی
وقتی در باز کردی و با نگرانی بهم خیره شدی
نتونستم خودم کنترل کنم
بغلت کردم
محکمتر از همیشه
آغوشت تبدیل شده بود به یکی از موردعلاقه هام
عطر موهات نفس کشیدم
انگشت هام ریتم وار روی پوستت حرکت دادم
دلم بیشتر از این میخواست
بیشتر از یک اغوش ساده
پس بوسیدمت
بلوندی من...
طعم توت فرنگی روی زبونت
لبهای خیست
چشمهات وقتی بهم خیره میشدند
همه چیز در مورد تو من رو هیجان زده میکرد
تاب و تحملی واسم باقی نموند
دوست داشتم تمام بدنت با بوسه هام بشورم
تو چیزی نگفتی
مخالفتی نکردی
چشمات بستی و لبهات غنچه کردی
انگار این خواسته ی هردومون بود
یکی شدن بدنمون
دیوانه وار به بوسیدن همدیگه ادامه دادیم
هردومون نفس کم اورده بودیم
اما عقب نکشیدیم
دستات روی بدنم بود و من از لمس کردن بوتات برای اولین بار لذت میبردم
خندیدی و سعی کردی لباسام از تنم دربیاری
اون لحظه به این فکر میکردم که چطور میتونم بدون خجالت روبروت لخت بایستم؟
تا اخرین تکه ی لباس از تنم بیرون کشیدی
من مست بودم، توام؟
باورم نمیشد همسایه بغلی باجذبه یه پسر هورنی از اب دربیاد
دستت زیر چونت گذاشتی
چشمات جز به جز روی بدنم چرخید
حق داشتم خجالت بکشم
سعی کردم عضو برهنه ام از نگاهت مخفی کنم
لعنتی در موقعیت بدی بیدار شده بود
"دستت بکش، میخوام ببینمش"
بهم اشاره کردی
چیزی که گفتی بودی رو انجام ندادم
اینبار با اخمت نشون دادی باید از حرفت تبعیت کنم
نمی‌دونستم تو یه دامیناتی
پلکام بستم
دستم از قسمتی که خواستنم به رخ میکشید برداشتم
جلوتر اومدی
بهم لبخند زدی
لبخندی که از جنس شیطنت بود
انعکاس خودم در چشمات دیدم
مثل همیشه براق و دوست داشتنی بودند
دستت روی عضوم گذاشتی و فشار دادی
خواب بودم یا بیدار؟
شاید هم یه رویای خواستنی بود
هرچی که بود نتونستم هضمش کنم
لب پایینم گاز زدم
فشار بیشتر کردی
حس میکردم نمیتونم نفس بکشم
چشمام باز کردم
دوباره لبخندت دیدم
انگار از اینکار لذت میبردی
نمیفهمیدم چرا؟
چرا بین اینهمه ادم من برای سکس کردن انتخاب کردی
این یعنی من میخواستی؟
با هرحرکت ناله میکردم
"داری لذت میبری اقای تتو؟"
لذت بردن فقط بخشی از چیزی بود که تجربه میکردم
درد داشتم
و در عین حال میخواستم تمامش در ورودیت فرو کنم
با عطش تمامی که وجودم پر کرده بود بوسیدمت
لبهای داغت روی خودم تمام چیزی بود که میخواستم
بدون دخالت دست های من لخت شدی
این اولین باری بود که بدنت میدم
مثل هر ادم دیگه ای بی نقص نبودی
با همه ی اینها من دوست داشتم
لمس کردنت رو
بوسیدنت رو
و انگشت هات دور عضوم
چه خوب شد که چراغ خاموش کردی
بیشتر از این نمیشد در چشمات نگاه کنم
من به تاریکی نیاز داشتم و تو سعی داشتی اون رو بهم بدی
"ادمها با نقصاشون زیبان"
نمی‌دونم چرا این بهت گفتم
منتظر یه عکس‌العمل بد از سمتت بودم
اما اتفاقی نیفتاد
درست مثل چند دقیقه ی پیش بدنت بهم چسبوندی
گرماش مسخ‌ کننده بود
می‌تونست هر ادمی رو دیوونه کنه
هرچند من بدون وجود اینها هم عقلم از دست داده بودم
دستام دور کمرت حلقه کردم
حتی اگه رابطمون در یک بغل هم خلاصه میشد
بازهم برام شیرین بود
بلوندی
تو زیباتری اتفاق زندگی من هستی
این رو میدونی؟

[جونگکوک]

𝚏𝚛𝚘𝚖 𝚖𝚎 𝚝𝚘 𝚢𝚘𝚞Where stories live. Discover now