اون خیلی خوشحال به نظر میرسید
لباس توری صورتی رنگ خیلی بهش میومد
میخواستم همین بهش بگم
اما دستام مشت شدند
من احمق چیکار دارم با خودم میکنم
کاش جیمین اینجا بود
کاش جرات گفتنش داشتم
انموقع به جای دستهای سرد میهو آغوش گرمش داشتم،
خودخواهی اگه بخوام مثل بقیه طعم خوشبختی رو بچشم؟
خیره شدن در چشمهای معصوم جیمین
خوشبختی منه
وقتی ندارمش
احساس میکنم یه چیزی کم دارم
ابراز دلتنگی چه فایده ای داره؟
وقتی نمیتونم
قلبم از این حس سنگین خالی کنم
حرفهای ناگفته ای که این مدت مثل راز در سینه ام نگه داشتم
یعنی میتونم یه روز جیمین ببینم و در مورد باهاش حرف بزنم
از شب هایی که بدون اغوشش به خواب رفتم
میخواستم گریه کنم ولی بغضی نداشتم که بترکه
با حسرت به زوج های دیگه نگاه میکردم
وقتی دختربچه ای رو میدیدم که شبیهشه
به خودم لعنت میفرستادم
ممکن بود دختر ما هم اون شکلی باشه
میدونی جیمین من
بدون مشورت با تو به همه ی اینها فکر کردم
تنها اتفاق خوشایندی که واسم باقی مونده همینه
روز و شب
شب و روز
فکر کردن به کسی که نمیتونم از ذهنم پاکش کنم
اون یه نفر تویی[تهیونگ]
YOU ARE READING
𝚏𝚛𝚘𝚖 𝚖𝚎 𝚝𝚘 𝚢𝚘𝚞
Romance﴿اَز مَـــنـ بــِـه تُــــو﴾ جیمین بعد از دریافت کارت نامزدی تهیونگ احساس پوچی میکنه. میخواد از همه چیز فاصله بگیره حتی از آدمهای اطرافش. بخاطر همین به ساختمانی جدید نقل مکان میکنه و در اونجا با همسایه ی مرموز و تتودارش اشنا میشه. *** فصل اول[کامل...