𝟼𝟷

220 48 2
                                    

تهیونگ من
میدونی وقتی دیدمت چه احساسی بهت پیدا کردم؟
کینه؟حسرت؟یا امید؟
هیچکدوم!
خالی خالی بودم
جیمینی که تو امروز دیدی
اون پسر احمقی نبود که میشناختی
دیگه گول حرفات نمیخوره
دلش برات تنگ نمیشه
گونه های نم‌دارت پاک نمیکنه
باورت بشه یا نه
من از زندگیم پاکت کردم
اسون نبود اما شد
وقتی این حرفا رو از زبان خودم بشنوی ناراحت میشی
میشکنی
اما چه اهمیتی داره وقتی تو هم اینکارو با من کردی؟
عقربه های بزرگ ساعت فقط یه چیز نشون میدن
اینکه تو رفتی و من در این چهار دیواری گیر افتادم
گل رزی که واسم اورده بودی
مثل عشقم بهت خشک شده
ازش فقط بوی عطرش مونده
درست مثل تو که در زندگیم شبیه به سایه شدی
سایه ی تاریکی که دستش از گلوم برنمیداره
دارم خفه میشم تهیونگ
بغضم نمیترکه
کاش یکی اینجا بود بغلم میکرد
به گرمای بدن یکی نیاز دارم
کسی که موهام نوازش میکنه و پیشونیم میبوسه
اما اون ادم تو نیستی
متاسفم دیگه نمیتونم چیزی بنویسم
دستام میلرزن
لعنتی زنگ در میزنن
در این وضعیت کی میتونه پشت در باشه؟

[جیمین]

𝚏𝚛𝚘𝚖 𝚖𝚎 𝚝𝚘 𝚢𝚘𝚞Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora