𝟺𝟻

301 44 0
                                        

احمقانه است اگه بگم با یه ناشناس سرقرار رفتم؟

اما من احمق نیستم فقط کنجکاو بودم
کل شب نتونستم پلک روی هم بذارم
استرس داشتم و اینکه قلبم تندتند میتپید
حالم به مرور بهتر شد چون جی یونگی در مقابلم نبود
دختری که میدیدم موهای فرفری داشت و دم اسبی بسته بودشون
هوای سرد اکتبر دلیل پوشیدن بارونیش بود
چشماش مشکی بود، میتونستم خودم در انعکاسش ببینم، بدون هیچ احساس خاصی حتی ضربان قلبمم اذیتم نمیکرد
قبل از اینکه بتونه خودش جمع و جور کنه نفس عمیق کشیدم، دیگه میتونستم با خیال راحت لبخند بزنم لبخندی که از روی بدجنسی بود
اون خودش رو پارک سانا معرفی کرد
احساس میکردم اسمش جایی شنیده بودم اما نمی‌دونم کجا
کارت بیزنسش دراورد و روی میز گذاشت
شماره تماس و آدرس محل کارش پشتش هک شده بود، برای برداشتنش تردید داشتم ولی برای دومین بار ریسک کردم و برش داشتم
وقتی آدرس دیدم چشمام گرد شد، تازه فهمیده بودم اون دختر رو کجا دیده بودم
دختر روبروم در واقع دختر رییسم بود

[جونگکوک]

𝚏𝚛𝚘𝚖 𝚖𝚎 𝚝𝚘 𝚢𝚘𝚞Where stories live. Discover now