𝟻𝟾

292 48 1
                                        

قرار نبود روزم با دیدن تهیونگ شروع کنم؟
ما از همدیگه جدا شده بودیم
قرار بود ازدواج کنه
بچه دار بشه
پس چرا دوباره برگشته بود؟
وقتی چشمهای خمارش روبروم پیدا کردم
خالی از کینه شدم
نباید اینطور میشد
تهیونگ عشق ممنوعه ی من بود
مردی که قرار نبود داشته باشمش
اما مگه قلب لعنتیم این حرفا رو میفهمید
ناخواسته چشمام به دستاش افتاد
حلقه ازدواج داشت و همینطور چند شاخه رز
قرار بود با کدومش عشقش اعتراف کنه؟
شاید هم برای نامزدش خریده بود
درست در موقعیتی که نیاز داشتم ازش فرار کنم
اقای تتو رو در راهرو دیدم
مثل همیشه صبح زود واسه پیاده روی بیرون رفته بود
برخلاف قبل تاپ نیم تنه پوشیده بود
با خجالت به بدن ورزیده اش خیره شدم و لب پایینم گاز زدم
بی توجه به حضور تهیونگ اسمش صدا زدم
انقدر ذوق زده بودم که نفهمیدم نباید اینکارو انجام میدادم
اقای تتو با لبخند واسم دست تکون داد
اگه شخص سومی وجود نداشت مطمئنا به صبحانه هم دعوتم میکرد
دو جفت چشم دیگه به جمع دو نفرمون اضافه شد
چشمهایی که با خشونت به اقای تتو نگاه میکردن
انگار که جرم بزرگی مرتکب شده بود
تهیونگ قرار بود ازدواج کنه
پس چرا به ارتباط من با همسایه علاقه نشون میداد؟

[جیمین]

𝚏𝚛𝚘𝚖 𝚖𝚎 𝚝𝚘 𝚢𝚘𝚞Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon