𝟻𝟿

234 46 1
                                    

هیچوقت فکر نمیکردم لبخند زدن جیمین به مرد دیگه ای انقدر دردناک باشه
اب دهنم قورت دادم
کلافه به موهام چنگ زدم
حسی که داشتم فرای یه دوست داشتن ساده بود
با تردید به سمت کسی که اقای تتو صداش زد برگشتم
یه پسر قد بلند دیدم
برخلاف ذهنیاتم ظاهر ساده ای نداشت
موهای خیسش به پیشونیش چسبیده بود
تاپ حلقه ایش عضلانی بودن بازوهاش نشون میداد
چند بار پلک زدم و به سمت جیمین برگشتم
نیمرخش نمایانگر همه چیز بود
اینکه بیش از حد بهش علاقه نشون میداد
زنگ خطر در گوشم به صدا دراورد
ناخودآگاه شاخه ی گل روز در دستم فشار دادم
"معرفی نمیکنی؟"
پسر از جیمین پرسید
منتظر بودم، منتظر اینکه به عنوان دوست پسرش معرفی بشم
اما اون
چطور میتونست در مقابل کسی که عاشقش بود انقدر بی رحم باشه
"یه دوست قدیمیه"
چشمهای زیباش تبدیل به خط سیاه شدند
لبهام با حرص روی هم فشار دادم
از کی تا حالا تحمل دیدن همچین چیزی رو پیدا کرده بودم؟
جیمین، اون پسر
چه رابطه ای باهم داشتند؟
از کجا شروع کرده بودند؟
چطور همدیگه رو دیدن؟
سوالایی که ازارم میدادند
به دستش چنگ زدم و همراه خودم به داخل اتاق کشیدم
تا اخرین لحظه چهره ی متعجبش همراه ما بود
برای یکبار در زندگیم یک ادم از روی زمین محو بشه
کسی که قرار بود خوشبختی رو ازم بدزده

[تهیونگ]

𝚏𝚛𝚘𝚖 𝚖𝚎 𝚝𝚘 𝚢𝚘𝚞Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora