𝟹𝟾

333 54 0
                                        

خانواده

خونه ی پدری
و دختری که به اصطلاح دوسم داشت اما مخفیانه بهم خیانت میکرد
از همشون متنفرم
نمیتونم با هیچکدوم از اینا کنار بیام
من از این خونه و شهر میرم
می‌خوام یه زندگی تازه درست کنم
وقتی پام از اینجا بیرون بذارم دیگه جونگکوک سابق نمیشم
حالا پر از درداییم که اطرافیانم بهم دادن
هیچوقت رد انگشت های پدرم روی گونه ام فراموش نمیکنم
هیچوقت یادم نمیره دوست دخترم چطور با مرد دیگه ای بهم خیانت کرد
وقتی هرروز در چشمام نگاه میکرد و بهم میگفت عاشقمه
درد داشت
سخت بود
اون روز از ذهنم پاک نمیشه
خودم برای اعتراف کردن به عشقم آماده کرده بودم
احمقانه به نظر میرسید اما میخواستم بهش درخواست ازدواج بدم
میدونی چی شد؟
بهم گفت تمام این مدت دوسم نداشته
من فقط یه بازیچه بودم
یه سرگرمی که وقتی دوست پسرش اطرافش نبود باهام بازی میکرد
قبل از اینکه به همه چیز پایان بدم
به انتقام گرفتن ازش فکر کردم
اما انتقام از چی؟
خودم که چشم بسته بهش اعتماد کردم و قلبم بهش سپردم؟
همش تقصیر خودم بود
فقط خودم!

[جونگکوک]

𝚏𝚛𝚘𝚖 𝚖𝚎 𝚝𝚘 𝚢𝚘𝚞Where stories live. Discover now