🌺Part 28🌺

2.3K 694 1.7K
                                    

_برام آب ولرم بیشتری بیارید، زود، تند، فست!

تهیونگ درحالی که لباس سبز رنگش رو در می‌آورد و آستین‌های گشاد زیرپوش سفید نازکش رو بالا میزد، رو به خواجه‌ها گفت و وارد وانی شد که جونگ‌کوک داخلش نشسته به خواب رفته بود. طبیب دربار جلو اومد اما قبل از اینکه حرفی بزنه، تهیونگ سمتش چرخید و با جدیت پرسید:
_اینجا گیاه *چریش دارین؟ ضد خارش و التهابه، می‌تونیم بریزیم توی آب.
(*Neem plant)

مرد مسن که جدیت تهیونگ رو دید و به یاد آورد ملکه‌ی مادر دقیقه‌ای قبل بهش اجازه‌ی تمام و کمال درمان ولیعهد رو داده، سعی کرد جملات عصبیش رو کنترل کنه و در عوض جواب داد:
_تا به حال چنین اسمی نشنیدم.

_آه فکرشو می‌کردم نشناسی. احتمالا باید تلفظ کره‌ایشو بگم هممم چی بود؟ آها، نیم نامو چطور؟

_باز هم همچین اسمی_...

_اوکی گرفتم کلا نداریدش پس بی‌خیال! به جاش برام لیمو و عسل و جوی دوسر آماده کنید. همینطور هر مدل روغنی که دم دست هست.

تهیونگ سریعا بین حرف طبیب دوید تا وقتشون بیشتر از اون هدر نره و سطل آب ولرم رو از خواجه‌ای گرفت. طبیب سری تکون داد و همراه چند خواجه برای آماده کردن موارد مورد نیاز تهیونگ از حمام خارج شدن. خواجه‌ی مو بنفش هم وقت رو تلف نکرد و با دقت مشغول شستن پوست قرمز شده‌ی ولیعهد شد. درحالی که شونه‌ی جونگ‌کوک رو می‌گرفت و از لبه‌ی وان فاصله می‌داد تا کمرش رو آب بکشه، رو به یکی از افراد حاضر گفت:
_بگو جوی دو سرو بیارن اینجا، بقیه چیزایی که گفتمو ببرن توی اتاق! آب ولرمم دوباره بیارید!

طولی نکشید که دستوراتش برآورده شد. تهیونگ جو تازه رو از دست پسری گرفت و به آب گرم وان اضافه کرد و درحالی که اجازه میداد جو طی بیست دقیقه اثرش رو بذاره و التهاب پوست ولیعهد رو کم کنه، خودش هم با همون آب مشغول شست و شوی سر و صورت و تمام بدن جونگ‌کوک شد. بعد از اون، تن خیس پسر رو از آب بیرون کشید و درحالی که توی پارچه‌ی نرمی پیچیده بودش، دوباره تا اتاق و رختخواب تعویض شده حملش کرد.

مقابل چشمان حیرت‌زده‌ی حاضرین که تا اون روز ولیعهدشون رو درحال حمل شدن بین دست‌های یک خواجه ندیده بودن، تن تقریبا بی‌هوشش رو زمین گذاشت و تشر زد:
_همتون بیرون جز طبیب!

صداش انقدر جدی بود که حتی هیونگ‌شیک هم بدون حرف اضافه به سمت در رفت و بعد از بیرون کردن همه از اتاق، خودش درها رو پشت سرشون بست! به محض خلوت شدن اتاق، تهیونگ پارچه رو از دور تن جونگکوک باز کرد. با دیدن پایین تنه‌ش، نفس عمیقی کشید و نگاهش رو چرخوند. اینطور نبود که اولین بار باشه می‌بیندش! تهیونگ در تمام دوره‌ی خواجه بودنش چندین بار هنگام حمام یا تعویض لباس ولیعهد موفق به دیدنش شده بود و فقط بار اول از مواجه شدن باهاش تقریبا تا مرز سکته رفته و برگشته بود. از اون به بعد عادت که نه، اما میشد گفت که خودش رو کنترل می‌کرد!

🌺Blooms Melody🌺Where stories live. Discover now