🌺Part 68🌺

3.4K 784 2.8K
                                    

بیاید چنل دیلیم video# رو سرچ کنید اونایی که مال ملودیه رو ببینید. این اواخر خیلی چیزای قشنگی ساختن ریدرا:) می‌تونید BloomsMelody# هم سرچ کنید کلا پستای مربوطه رو ببینید.

🌺~🌺~🌺

دو روزی بود که از شکست خائنی که در ذهن هیچکس نمی‌گنجید و بازگشت ولیعهد به قصر می‌گذشت و تمام قصر در تکاپوی آماده شدن برای جشن بودن اما به طرز عجیبی، سایه غم روی قصر نیم سوخته که به سرعت درحال بازسازی بود، احساس می‌شد.

این دو روز خواجه ولیعهد هیچ کجا دیده نشده بود و کسی نمی‌دونست پسر تمام مدت خودش رو در اتاق امپراتور آینده کشور مخفی کرده و با سکوتش شاهزاده رو نگران کرده! تهیونگ بعد از مرگ و به خاک سپردن نامجون درست نزدیک مقر نابود شده‌ی جئون جیمین، دیگه اشک نریخته بود اما به طرز واضحی از بقیه دوری می‌کرد، علاقه‌ای به آب و غذا نشان نمی‌داد و تا حد امکان کم حرف می‌زد.

این کارها باعث شده بود شاهزاده‌ای که وقت سر خاراندن هم نداشت، مدام بین وظایفش راه کج کنه و به بهانه‌ی استراحت به اقامتگاهش بیاد، درست مثل حالا که در اتاقش رو باز کرده و نگاه نگرانش روی پسر لاغری که گوشه‌ی تاریک اتاق کز کرده بود، می‌چرخید.

با قدم گذاشتنش به اتاق، تهیونگ سرش رو از روی دو زانوش برداشت و لب زد:
_خوبم، نپرس.

_نیستی...

_خبری ازش نشده؟

مثل همیشه پسر مو بنفش که دوباره کلاه‌گیسی روی تارهای خوش رنگش رو پوشانده بود، بحث رو عوض کرد. ولیعهد کنارش با تکیه به دیوار چهارزانو نشست. نگاهی به موهای مصنوعی انداخت و با نارضایتی دست برد و تارهای غیر واقعی رو از سر پسر جدا کرد. بین تارهای نرمش دست برد و نفس عمیقی کشید. دهن همه‌ی سرابازانی که شب حمله رنگ موی پسر رو دیده بودن با تهدید به مرگ بسته بود و می‌دونست نیروهای ویژه جرئت نافرمانی از فردی که لقب امپراتور آینده کشور رو به دوش می‌کشه، ندارن!

_نگفتی...

تهیونگ دوباره پرسید و ولیعهد نفس عمیقی کشید. می‌دونست منظور تهیونگ از این سوال، پسرعموی خائن و فراریشه. جیمین هنوز پیدا نشده بود و جونگ‌کوک واقعا نمی‌دونست بعد از پیدا کردنش باید چه بلایی سرش بیاره. خیانت جرم خیلی سنگینی بود و بعد از گروگانگیری و مرتکب شدنش به قتل، قطعا بدترین مرگ سزای کارش بود اما ولیعهد نمی‌دونست چرا باید کشتن پسر انقدر براش سخت باشه...پسری که یک عمر اون رو جز نزدیک‌ترین افراد و خانواده‌ش می‌دونست.

_دلت می‌خواد...چطوری بمیره؟

جواب سوال تهیونگ رو با سوال داد. پسر مو بنفش پاهاش رو بیش‌تر توی شکمش کشید. خودش رو کج کرد و درحالی که سرش رو به شانه‌ی ورزیده‌ی ولیعهد تکیه می‌داد، نگاه بی‌رمقش رو به دیوار اون سر اتاق دوخت:
_بدون درد و سریع...خیلی سریع...

🌺Blooms Melody🌺Where stories live. Discover now