خسته و کوفته از مدرسه خارج شدم.
امروز بیشتر از همیشه نگهمون داشته بودن و دیگه واقعا نا نداشتم.
هوا تقریبا تاریک شده بود.میشه گفت دیگه تقریبا شب بود.راه خونه رو در پیش گرفتم و بعد از کمی قدم زدن به خونه رسیدم.
مامانم در رو برام باز کرد.سو را(مامان جونگکوک)_خسته نباشی.
خسته خودم رو روی مبل پرتاب کردم حتی حوصله نداشتم برم داخل اتاقم.
+گشنمه
مامانم با دیدن این حرکتم چشم غره ای بهم رفت_پاشو گمشو تو اتاقت و یه دوش بگیر مثل یه گلوله چرک میمونی
ناله ای کردم+مامااان
سو را_تا حموم نکردی و لباساتو مثل ادم عوض نکردی از شام خبری نیست...تا بری حموم کنی شام حاضره
به امید شام از روی مبل بلند شدم و به زور خودم رو روی پله ها کشیدم تا به اتاقم برسم.
همینکه به اتاقم رسیدم گوشیم شروع کرد به روشن و خاموش شدن انگاری که کلی پیام اومده باشه.انگاری بچها دارن توی گروه پیام میدن، تصمیم گرفتم اول گوشیم و پیام هامو چک کن
YOU ARE READING
𝙉𝙚𝙬 𝙎𝙩𝙪𝙙𝙚𝙣𝙩ⱽᵏᵒᵒᵏ
Romanceɴᴇᴡ sᴛᴜᴅᴇɴᴛ [چی میشه اگه با ورود یه دانش آموز جدید به مدرسه یه اکیپ چند ساله از هم بپاشه؟] . . . Genre:school life-romance-sports-littile fake chat-comedy-drama couple:vkook-sope-namjin