part𔘓26

966 130 10
                                    

شروع به راه رفتن کردیم.
+ راستی دست گل چیشد پس؟

جونگکوک_اونم باید هوسوک خودش بخره

+بسیار خوب

سکوت کردیم تا اینکه به میوه فروشی رسیدیم.
عالیه واقعا تاحالا کسی واسه کادو اشتی کنون نارنگی نخریده بود.

جونگکوک یک سبد نارنگی خرید و اومد بیرون..بنظر یکم سنگین میرسید و به سختی داشت حملش میکرد.
+کمک میخوای

چشم غره ای بهم رفت
جونگکوک_نخیر کنار وایسا.

یکم که حملش کرد..سر جاش وایستاد قشنگ مشخص بود دیگه نا نداره.
جونگکوک_یه تاکسی بگیر تا بیاد همینجا نمیتونم بیشتر از این بگیرمش

+بهت گفتم بزار کمک کنم.

گوشیمو از جیبم در اوردم
+بزار اول به هوسوک زنگ بزنم ببینم کجاست.

شماره هوسوک‌ رو گرفتم..سریع جواب داد.
+سلام..کجایی؟

هوسوک_سلام..نارنگی خریدین؟

+آره سریع بگو کجایی

هوسوک_من تو خیابون....روبه روی مغازه....هستم
(پ.ن:بچها خودتون یه اسم واسشون در نظر بگیرید😁)

+باشه..داریم میایم

گوشی رو قطع کردم و تاکسی گرفتم.آدرس جایی که هوسوک بود رو دادم
زیاد طول نکشید و سریع رسیدیم انگار مسیرش زیاد دور نبود.. یه مغازه اکسسوری و جواهر فروشی بود.

ما پیاده نشدیم بجاش به هوسوک اشاره کردم تا سوار بشه.
در ماشین و باز کرد و سوار شد..بهش نگاهی انداختم..انگار چیزی نخریده بود.

جونگکوک جلو نشسته بود.برگشت و به ما که عقب نشسته بودیم نگاه کرد.
جونگکوک_چیزی نخریدی؟

هوسوک_چرا خریدم

حونگکوک_ببینمش

هوسوک_بعدا نشون میدم..فعلا نمیشه

وسط بحثشون پریدم
+خوب، العان میخواید کجا برید؟

جونگکوک_باید بریم روبان و دست گل بخریم

+روبان واسه چی؟

جونگکوک_دور این سبد ببندیم دیگه..حداقل یکم شبیه هدیه بشه

+باشه.

راننده تاکسی با اخم به جلو خیره شده بود..فکر کنم اینقدر صحبت کردیم که دوست داره پرتمون کنه پایین.
چه میشه کرد.

جلوی یک گلفروشی توقف کردیم
پیش دستی کردم و کرایه رو حساب کردم و از ماشین پیاده شدیم.

خوب بریم واسه دست گل.

بعد کلی گشتن وسط گل ها بلاخره به دست گل مینیمال خوشگل چشم جونگکوک رو گرفت و هوسوک هم همون رو خرید.
بلاخره از گل فروشی بیرون اومدیم..اینقدر گشته بودیم که دیگه ظهر شده بود.

𝙉𝙚𝙬 𝙎𝙩𝙪𝙙𝙚𝙣𝙩ⱽᵏᵒᵒᵏWhere stories live. Discover now