part♡35

617 91 11
                                    


جنی سوتی کشید
جنی_وای بزنم به تخته چقدر جفتتون جذاب شدین. اولش فکر کردم دوتا ایدل تو ماشین نشستن.

لبخندی زدم و بابت تعریفش تشکر کردم.

جونگکوک_توهم خیلی خوشگل شدی

جنی_بودم.

تمام مسیر زیر چشمی به جونگکوک خیره شدم..ساده ولی جذاب مثل همیشه..
ناخوداگاه اخمام توی هم رفت،چی میشد العان یه عنوان دوست پسرم پیشم نشسته بود؟

تهیونگ مطمعنی هنوزم یه کراش سادس؟
نه مطمعن نیستم..فکر کنم واقعا دارم از دست میرم..و جالبیش اینجاست که حتی نمیدونم از کی‌ و چجوری و بخاطر چی اینجوری شدم؟

چطوری ممکنه، اصلا چی باعث شد یهو اینقدر از جونگکوک خوشم بیاد؟
امیدوارم مثل بقیه کراش هام باشه.
تهیونگ مگه داری بچه گول میزنی؟ تا حالا رو کی اینجوری کراش زدی؟

دیگه باید واقعا صدای مغزمو خفه کنم و دست از فکر کردن بردارم چون اگه یکم دیگه ادامه بدم همین العان سرمو میکوبم تو فرمون.
فقط همین مونده که جونگکوک فکر کنه دیوونم!

یونگی جشن رو توی خونشون نگرفته بود..البته خودمم حدسش رو میزدم..تو یه یکی از ویلا خای خارج شهر گرفته بود.
منم اگه میخواستم جشن بگیرم همچین کاری میکردم.

ماشین رو یه جا میون ماشین ها پارک کردم.

جونگکوک_چقدر شلوغ

جنی_اینجوری که معلومه انگار همه قبل از ما اومدن..یونگی کلمونو میکنه

+بریم داخل.

صدای اهنگ داشت از همه پنجره ها میزد بیرون و واقعا کر کننده بود. صدا به صدا نمیرسید.

جونگکوک_دوست دارم برم برقصم

جنی_منم همینطور..بزار اول بچها رو پیدا کنیم.

بعد از کلی با چشم به اینور و اونور نگاه کردن بلاخره یونگی‌ و هوسوک رو دیدیم که کنار هم ایستاده بودم.
سه تایی به سمتشون رفتیم

یونگی و هوسوک مثل کاپل دست هم دیگه رو گرفته بودن و کنار هم وایساده بودن و به مهمون ها خوش امد میگفتن.
با اینکه شناخت زیادی از هوسوک ندارم ولی بازم ازش بعید بود اینقدر متین و اقا یه گوشه وایسه.

با دیدنمون سریع جفتشون به سمتمون اومدن و لبخند زدن.
یونگی_ شما احمقا بلاخره اومدین، خیلی زودتر از اینا منتظرتون بودم.

جنی_بله ما احمقا اومدیم

هوسوک بدون مقدمه و سلام و احوال پرسی خودش رو پرت کرد سمت جونگکوک

هوسوک_مردک تو امشب میخوای همه دخترارو بکشی؟

جنی مثلا یواش گفت_ و شاید پسرارو

جونگکوک لبخندی زد و از هوسوک تشکر کرد.

جنی با اشاره کردن به سمتی گفت.
جنی_بنظرم تهیونگ که از همین العان کشت و کشتارو اغاز کرده

𝙉𝙚𝙬 𝙎𝙩𝙪𝙙𝙚𝙣𝙩ⱽᵏᵒᵒᵏKde žijí příběhy. Začni objevovat