𝙉𝙚𝙬 𝙎𝙩𝙪𝙙𝙚𝙣𝙩ⱽᵏᵒᵒᵏ

part♡32

دستم شل شد و لیوان اب از دستم افتاد و با ضدای بدی شکست

+خیلی شوخی بدی بود

جونگکوک_راست میگم بخدا..هی به هم دیگه پیام میدن و لبخند میزنن تازه دیدم تو رستوران بهم چشمک زدن.

جونگکوک_اصلا یه جورین انگار دارن با چشماشون حرف میزنن ولی نمیدونم راجب چی.(ولی فکر کنم ما هممون بدونیم😉)

+جنی و جیمین عمرا تو کف همدیگه باشن

جونگکوک_اره واقعا برای خودمم دور از ذهنه، خیلی با مغزم کلنجار رفتم.

برای خودم یکم چایی ریختم. و با همدیگه به سمتم اتاق راه افتادیم

جونگکوک_از دوستای دبیرستان قبلیت چخبر؟

سرجام وایسادم
+تو اونارو میشناسی؟

خنده صدا داری کرد
جونگکوک_نه اصلا با چه عقلی اینو پرسیدی؟

+اخه جملت یه جوری بود انگار میشناسیشون.

جونگکوک_کنجکاو شدم..اخه نمیبینم با کسی به غیر از ما ارتباط داشته باشی.

+اره خوب، ندارم

جونگکوک_دوستی نداشتی؟ ولی بنظر میاد ادم اجتماعی هستی

چشمامو بستم از اون بحثاست که دوسش ندارم ولی چون با جونگکوکه ادامش میدم ، کاچی به از هیچی

+چرا داشتم..اتفاقا درست حدس زدی من تو روابط اجتماعی خوبم بجز این یکسال اخیر البته

+ولی خودم رابطمو باهاشون تموم کردم.

روی تخت نشستیم.
انگار جونگکوک دیگه نمیخواد این بحثو ادامه بده با اینکه بنظر خیلی کنجکاو میاد..واقعا ادم فهمیده ایه اینو باید بگیرمش

جونگکوک_خستگیت در رفت؟

+اره یکم صدام گرفته بود چون همش داشتم توضیح میدادم ولی العان خوبم.

جونگکوک شرمنده گفت
جونگکوک_میخای یکم بیشتر استراحت کن

منم که از خداام.

جونگکوک_چنتا امتحان دیگه بدیم همش دیگه تموم میشه

+اوهوم

جونگکوک_بعد از تموم شدن پایان ترم حتما یه تعدادی از بچها تو خونشون مهمونی میگیرن

+میری

جونگکوک_قطعا..بهم نمیاد ولی از مهمونی خوشم‌ میاد مخوصوصا وقتی بقیه بچهای اکیپم باشن..یادش بخیر پارسال اینقدر تو همه مهمونی ها مسخره بازی در اوردیم که نزدیک بود پرتمون کنن بیرون..البته بلاخره یکیش پرتمون کرد بیرون..دلیلشم این بود که بکهیون اشتباهی روی لباس صاحب مهمونی بالا اورد..بعدش دعواشون شد ماهم همگی شروع کردیم به دعوا کردن تا از بکهیون دفاع کنیم..البته قبول دارم که واقعا تقصیر بکهیون بود..تو که غریبه نیستی عارضم به حضورت که از عمد رفت اونجا بالا اورد ولی خوب ما پررو تر از این حرفا بودیم حالا حدس بزن صاحب مهمونی کی بود؟..نمیخاد بگی خودم‌ میگم..چانیول