part𔘓20

1K 141 6
                                    

نگاه کنجکاوشون رو که دیدم گفتم
+موقع خواب بهتون میگم.

.........

تهیونگ_حالا یعنی واقعا مجبوریم؟

هوسوک به زور خودش رو جا به جا کرد
هوسوک_یکم بکش اونطرف تر اصلا جای من نیست

تهیونگ لگدی توی کمر هوسوک زد
تهیونگ_خفه شو مگه نمیبینی چسبیدم به دیوار

مجبورشون کردم روی تخت تک نفر کنار هم بخوابن...
روی تختی که خوابیده بودم غلتی زدم تا جای ازادم رو به رخشون بکشم

جفتشون حرصی بهم خیره شدن
حقتونه اسکلا...البته بلاخره باید باهم کنار بیان یا نه؟؟؟

بدون توجه به لگد پرونی و ها و داد و بی داد هاشون سر هم دوباره غلتی زدم و قسمتی از پتومو سفت تو بغل گرفتم و نفهمیدم کی خوابم برد.

صبح با صدای زنگ و داد و فریاد های مربی بیدار شدیم.

هممون رو مثل پادگان به صف کرده بود...اوایل به تمرین های معمولی و ورزش های معمولی پرتاب توپ گذشت و بعد دو گروه شدیم تا مسابقه بدیم و تمرین کنیم.

تقریبا دیگه کونمون از خستگی پاره شده بود.
بلاخره نزدیکای ظهر بود که با کون پاره برگشتیم خوابگاه تا یه ناهاری بخوریم و نفسی تازه کنیم.

همونجوری که داشتیم نفس نفس میزدیم به سمت سالن ناهار خوری رفتیم.

خیلی عجیب بود کل میز ها خالی بود و اصلا کسی تو اشپزخونه هم نبود.

هوسوک کنارم ایستاد

+یکم عجیه..نکنه نمیخان واسمون ناهار بیارن

هوسوک_خدا نکنه اینجوری که همون روز اولی میمیریم

همه گیج و سردرگم به همدیگه خیره شده بودن که مربی جی وارد شد
مربی_غذاتونو خودتون واسه خودتون درست کنید

بلهههه؟؟

مربی_مواد غذایی توی اشپزخونه هست...گشاد بازی در نیارید و همگی باهم یه چیزی درست کنید و بخورید
بعدشم با لبخند مسخره ای سالن رو ترک کرد

تهیونگ_مردک بیشعور حالا انگار ما نفهمیدیم نمیخواستن پول به اشپز بدن..

چانیول که دید اوضاع قاراش میشه تصمیم گرفت یکم اوضاع رو سامان بده

چانیول_میگم حالا کسیم هست که اشپزیش خوب باشه؟؟؟

چانیول_اگه کسی اشپزیش خوبه بیاد جلو

همه به همدیگه خیره شدن.
بوم گیو سریع واکنش نشون داد
بوم گیو_یعنی خاک تو سرتون

هوسوک_تو که خودتم نرفتی دیگه حرفت چیه

چانیول_بسه جر و بحث سر بلاخره یه چیزی باهم درست میکنیم و میخوریم دیگه...

نگاهی به هممون انداخت
چانیول_بلاخره دوازده تا پسر گنده ایم

𝙉𝙚𝙬 𝙎𝙩𝙪𝙙𝙚𝙣𝙩ⱽᵏᵒᵒᵏHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin