part𔘓44

548 104 25
                                    


سه روز بود که از ژاپن برگشته بودیم.
بجز فرستادن عکس های سفرمون داخل گروه دیگه حرف خاصی نزده بودیم و خوب جنی خیلی راحت به تنش بینمون پی برده بود.

البته هنوز از ماجرا خبر نداشت و صرفا فقط میدونست یه بحثی پیش اومده حتی نمیدونست بحث بین کیا بوده. کسیم همچین میل نداشت که اتفاقی که افتاد رو براش توضیح بده. البته مطمعنم که آخرش از زیر زبون یکیمون میکشه..

این دو روز داشتم با عذاب وجدان دعوا کردن با جیمین دست و پنجه نرم میکردم و همزمان دنبال یک کاره نیمه وقت برای گذروندن تابستونم میگشتم.
از یه طرفی باید کارهای دانشگاهم رو راست و ریست میکردم. این تابستون دیگه واقعا داره زیادی رو مخم میره دلم تابستونای قبلیم رو میخاد.

با اومدن پیام روی گوشیم سریع از روی تخت پایین پریدم و بهش چنگ زدم.

با دیدن شماره جنی پکر شدم. اوه فکر کردم صاحب رستورانی که برای کار رفتم پیشش بهم زنگ زده...خیلی منتظرش بودم.
دستی روی صورتم کشیدم و بی حوصله تماس رو جواب دادم.

+الو

جنی_سلام..چرا اینقدر بیحالی؟ خوبی؟

میدونستم واسه چی زنگ زده..با فکر کردن به اینکه العان مجبورم میکنه کل دعوا خودم و جینین رو جز به جز برای توضیح بدم کلافه تر جواب دادم.

+واقعا خوبم.

جنی_نه نیستی...واای همتون دارین روانیم میکنین العان موهای خودمو میکنم..یه لحظه صبر کن من اصلا چیکار به موهای خودم دارم؟ باید موهای شما عنتر هارو بکنم..چهارروز پیشتون نبودم دوباره اکیپو به گا دادید که هیچ تازه هیچیم به من نمیگید بشکنه این دست که نمک نداره من شمارو بزرگ کردم اونوقت از هیچی خبردارم نمیکنین ایشالله بمیرم برم زیر خاک بلکه شما پشیمون بشین...

+باشه اروم باش

جنی_اروم باشم؟ من چطوری اروم باشم وقتی..

نزاشتم ادامه بده
+اروم باش باور کن همه چیزو بهت میگم.

جنی_ خوب

+اینجور..

جنی_اگه دروغ بگی خودمو خلاص میکنم راست حسینی بهم بگو چخبر شده

+باشه راست میگم نپر وسط حرفم

با اینکه بهش گفتم راست میگم ولی بازم مقدرا خیلی زیادی از جریان که شامل اویزون شدن جیمین به تهیونگ و حسادت بی حد و مرز بنده میشد رو سانسور کردم و فقط قسمت شوخی جیمین با بدنم رو گفتم.

+...و اینجوری شد که من اتیشی شدم و در نهایت زدم تو تیپ و تاپ جیمین بیچاره

جنی_شوخی؟ یعنی سر این باهاش دعوا کردی؟

+داشت شوخی های چرت و مسخره میکرد

جنی_ببین واقعا بهت نمیاد سر همچین چیزی دعوا کنی.

𝙉𝙚𝙬 𝙎𝙩𝙪𝙙𝙚𝙣𝙩ⱽᵏᵒᵒᵏDonde viven las historias. Descúbrelo ahora