part𔘓28

1K 139 12
                                    


بنظر میرسید جیمین از اینکه اینهمه دارن به بکهیون بد و بیراه میگن ناراضی و ناراحته
البته حق داره هرچی نباشه وقتی اکیپمون باهم بود نزدیک ترین فرد به جیمین بکهیون بود و صد البته هر جفتشون با اینکه خیلی تو سر و کله هم میزدن ولی همدیگه رو دوست داشتن.

حتما واسش سخته که دیگه نتونه باهاش ارتباطی داشته باشه!
با شنیدن صدای زنگ بچها هم دست از مسخره بازی و چرت و پرت گفتن کشیدن و سرجاهاشون نشستن.

زمان خیلی سریع گذشت کلاس های امروز خیلی زودتر از چیزی که فکر میکردم تموم شدن.
دو روزه دیگه مسابقه بین مدرسه ای داشتیم بخاطر همین هوسوک‌‌و یونگی تصمیم داشتن امشب مهمونمون کنن و عقب نندازنش.

باید اول دوش بگیرم و بعدم تصمیم بگیرم چی بپوشم...
تصمیم گرفتن همیشه برای من آسونه معمولا زیاد تو پوشیدن لباس به خودم سخت نمیگیرم ولی امشب دلم میخاد یکم به چشم بیام.
شاید چون نمیتونم تحمل کنم تهیونگ اینقدر خوش پوش و تو چشم باشه..

خاک تو سرت جونگکوک داری حسودی میکنی؟؟به تهیونگ؟؟تو که به کسی حسودی نمیکردی بدبخت
اصلا مگه میخوای مخ کیو بزنی که میترسی تهیونگ زودتر مخشو بزنه؟

فکر کنم عقلمو از دست دادم.
شایدم میخام توجه خود تهیونگو جاب کنم کی میدونه؟
خنده تصنعی کردم..آره حتما عقلمو از دست دادم

وارد حمام شدم و بعد از دراوردن لباس هام رفتو زیر دوش.واقعا عاشق حموم‌کردنم، همیشه یادمه وقتی بچه بودم مامانم بزور منو میفرستاد داخل حمام البته بعدشم باید بزور بیرونم میاورد.
دوش نسبتا طولانی گرفتم و بیرون اومدم.

وقتی داشتم حمام میکردم تصمیم گرفتم یکم به خودم برسم و خوب..چطوره با کوتاه کردن و مرتب کردن موهام شروع کنم؟
تصمیم داشتم که به نزدیک ترین آرایشگاهی که میتونم برم.

سرسری لباس پوشیدم و بعد از یه خداحافظی کوتاه با پدر و مادر گرام از خونه خارج شدم.

آرایشگاه زیاد دور نبود پس بیخیال دادن پول به تاکسی شدم وپیاده رفتم.
هیچ مدل‌ موی خاصی مدنظرم نبود و صرفا بهش گفتم یه‌ چیزی که خودت فکر میکنی بهم میاد..و فکر کنم این جزو بدترین اشتباه های زندگیم میتونه باشه.

با قیافه اویزون تو ایینه به خودم خیره شدم.
+دستتون درد نکنه واقعا عالی شده

تو دلم درده رو لبام خنده

ارایشگر_خواهش میکنم قابلی نداره ،واقعا بهتون میاد

باورم نمیشه همین یه شب که میخواستم مثلا به خودم برسم با یه تصمیم احمقانه تر زدم داخل موهام.
از این به بعد تا وقتی که موهام بلند بشه کلاه میزارم..
خدایاا کاش این پاهایی که باهاش تا ارایشگاه اومدم وسط راه میشکست.

𝙉𝙚𝙬 𝙎𝙩𝙪𝙙𝙚𝙣𝙩ⱽᵏᵒᵒᵏWhere stories live. Discover now