part𔘓12

1.1K 160 6
                                    


همینکه دهانش رو باز کرد تا سوالش رو بپرسه زنگ به صدا در اومد و بچه ها مثل مور و ملخ بیرون ریختن.

سریع گفتم
+خوب مثل اینکه نوبتت سوخت

سریع دستم رو گرفت تا مجبورم کنه سر جام بشینم

جونگکوک_هنوز زنگ استراحتو داریم جناب کیم.

ناراضی سر جام نشستم

همینکه دوباره خواست سوالشم ازم بپرسه در کافه باز شد و دوستاش مثل مردم قبایل آمازون ریختن داخل.

نیشخندی زدم
+ایندفعه دیگه واقعا نوبتت سوخت

دوستاش داشتن متعجب و چپ چپ بهمون نگاه میکردن سریع تا به خودش بجنبه از پشت میز بلند شدم و فلنگ و بستم.

.......................

بعد از اتمام کلاس ها خسته از جام بلند شدم تا برگردم به اون خونه نحس

از مدرسه متنفرم..از خونه بیشتر

بعد از خارج شدنم از مدرسه رفتم تا موتورم رو بردارم.بعد از گذاشتن کلاه کاسکت سوارش شدم.

داشتم موتور رو روشن میکردم که صدای جونگکوک رو شنیدم
جونگکوک_وایسا یه لحظه

نزدیکیم که رسید یه دم عمیق گرفت
جونگکوک_باهام بیا خونمون تا لباستو بهت تحویل بدم.

واسه این اینقدر دویده بود؟

+نیازی نیست روز بعد بیارش

جونگکوک_نمیشه فردا آخر هفتس روز بعدشم ممکنه یادم بره

سریع برگشت تا بره.

جونگکوک_من پیاده میرم، توهم که راه خونمون رو بلدی خودن بیا
دستش رو گرفتم

+بیا باهم بریم.

جونگکوک_نمیشه، دوست ندارم باهم ببیننمون

چشمامو چرخوندم
+خل شدی؟ مگه دختری که میترسی پشت سرت شایعه درارن؟یا فکر کردی ما باهم تو رابطه ایم و میترسی لو بریم؟

دندون هاش رو روی هم سابید
جونگکوک_خیلی خوب

پشت سرم سوار شد
با استرس دستش رو دور کمرم حلقه کرد

جونگکوک_میگم که مثل اوندفعه تند نرو من یکم چیزم

خجالت زده ادامه داد
جونگکوک_من یکم از موتور میترسم

نتونستم جلوی لبخندم و بگیرم و به پهنای صورت لبخند زدم.
+پس بگو چرا اینقدر صغرا کبرا میچینی

موتور و روشن کردم و شروع به حرکت کردم‌.

جلوی در ساختمونشون ترمز کردم، سریع از موتور پیاده شد.
قبل از اینکه بره بالا سریع گفتم
+نیازی نیست بشوریش همینجوری سریع بیارش تو که فقط یکی دوساعت تنت بود

𝙉𝙚𝙬 𝙎𝙩𝙪𝙙𝙚𝙣𝙩ⱽᵏᵒᵒᵏDove le storie prendono vita. Scoprilo ora