part♡3

1.4K 184 27
                                    


بوی عرق توی رختکن از قبلم شدید تر شده بود.

بدتر اینکه هیچکدوم حوصله حمام کردن رو .نداشتن کلا از اینهمه پسر فکر کنم سه چهار نفرشون رفتن سمت حمام ها تا دوش بگیرن.

با این بوی گوه عرقشون دلم واسه همکلاسی هاشون میسوزه.
یکیشونم قطعا من و همکلاسی هامیم که باید هوسوک رو تحمل کنیم چونکه اونم جزو اون دسته از گشاد هایی بود که بعد ورزش
حمام نمیکرد.

حولم رو برداشتم و سمت حمام رفتم تا حداقل عرق های خودم رو بشورم.
اکثر دوش ها خالی بودن سریع خودم رو به سمت یکیش پرتاب کردم.

سریع شروع کردم به کندن لباس هام. دوش حموم رو باز کردم که صدای برخورد قطرات اب به زمین برابر شد با صدای آروم قدم های یک شخص.

چپ و راست دوش ها دیوار کوتاهی کشیده شده بود و با اینکه نمیتونستم چیزی ببینم ولی از صدای قدم ها متوجه شدم که اون شخص دوش کنار من رو اشغال کرد.

بعد از دوش نسبتا کوتاهی که گرفتم خودم رو حوله پیچ کردم و از زیر دوش خارج شدم.
بیرون اومدنم از زیر دوش همزمان شد با خارج شدن اون فرد از زیر دوش کناریم و اون فرد کیم تهیونگی بود که حوله نپوشیده بود و به پوشیدن یک باکسر رضایت داده بود.

قطرات اب از روی سینه و شکمش لیز میخوردن و واقعا صحنه جذابی رو به نمایش گذاشته بود.
نگاهمو ازش گرفتم و نیشخندی زدم. حیفی وونیونگ و بقیه کشته مرده هاش اینجا نیستن
تا این صحنه رو ببینن، قطعا اگه وونیونگ این صحنه رو میدید خون دماغ رو شاخش بود

هیکلش فوق العاده بود. بنظر میرسه که مدت خیلی طولانی باشگاه میرفت چون فکر نکنم با چند ماه بشه همچین هیکلی ساخت.
البته تعریف از خود نباشه هیکل منم خوبه ها

ولی خوب بگذریم ،حسودیم شد.....

اتاق رختکن هنوزم شلوغ بود. لباس هام رو سریع پوشیدم و از رختکن بیرون رفتم.
راهرو مدرسه شلوغ و پر رفت و آمد بود. یکم سرم گیج بود و حالت تهوع داشتم. احتمالا از گشنگی چون صبح بخاطر وضع کافه صبحونه نخوردم و با دل خالی هم که ورزش کردم دیگه نور الا نور.
اگه مامانم بفهمه پارم میکنه...
لبمو گاز گرفتم و راهمو به سمت سالن غذاخوری کج کردم دیگه نزدیک ظهر امیدوارم یه غذای خوب داشته باشه.

خدا صدای ناامید دعاهامو شنید و مثل اینکه ناهار دوکبوکی بود و امرور استثنا سراشپز مدرسه چنتا مرغ سوخاری به تعداد محدود هم همراه با ناهار درست کرده بود .

قبل از گرفتن ناهار برای خودم تصمیم گرفتم برم به بقیه هم خبر بدم تا قبل از تموم شدن مرغ های سوخاری بیان و برای خودشون بگیرن.

مثل فرفره از سالن غذا خوری خارج شدم و طول سالن رو با دو طی کردم. بچها توس حیاط روی صندلی نشسته بودن از دور جیمین رو که نزدیک تر بود صدا زدم.

𝙉𝙚𝙬 𝙎𝙩𝙪𝙙𝙚𝙣𝙩ⱽᵏᵒᵒᵏWhere stories live. Discover now