𝙉𝙚𝙬 𝙎𝙩𝙪𝙙𝙚𝙣𝙩ⱽᵏᵒᵒᵏ

part♡10

بکهیون که یونگی و هوسوک دقیقا بعد حرفش با دعوا وارد شده بودن با چشمای و قلمبیده به صحنه رو به روش خیره شد

نگهان متوجه شدم بکهیون کاملا حواسش پرت شده و لیوان شکلات داغشو برعکس گرفته با دیدن این صحنه چایی که داشتم
میخوردم پرید تو گلوم و شروع کردم سرفه کردن.

جنی سریع پرید و به کمرم ضربه زد تا حالم بهتر بشه.

جنی همونطوری که شونم رو ماساژ میداد به بکهیون توپید
جنی_میشه دیگه اون دهن نحستو باز نکنی؟

بکهیون که تازه به خودش اومده بود و متوجه سوزش خشتکش شده بود جیغ بلند و دخترونه ای کشید.

از جاش بلند شد و شروع کرد یه پریدن.
اون وسط جیمین از شدت خنده وسط کافه پهن شده بود.

همه داشتن به ما نگاه میکردن. واقعا دیگه آبرو ریزی بدتر از این نمیشد.

وونیونگ سریع از جاش بلند شد و با گفتن من جزو اکیپ اینا نیستم صحنه رو ترک کرد.

یونگی و هوسوک دیگه کاملا دعوای خودشون یادشون رفته بود و جفتی مشغول جمع کردن جیمین و بکهیون از وسط کافه بودن.

من و جنی هم از جامون بلند شدیم و یواشکی کافه رو ترک کردیم.

همینکه میخواستم از کافه یکم فاصله بگیرم با تهیونگ چشم تو چشم شدم.

احتمالا اومده بود یه قهوه ای چیزی بگیره بخوره ، بدبخت نمیدونه العان تو کافه چه اوضاعیه.

گردن کشید و از پشت سرم داخل کافه رو یکم نگاه کرد.
یکی از ابرو هاشو بالا داد‌.
تهیونگ_اونجا خبریه؟

من و جنی هول کردیم و همزمان با هم شروع به چرت و پرت گفتن شدیم.

+نه بابا چیزی نیست

جنی_آره یعنی چیزه

+آره

جنی_نه

بکهیون از پشت سرمون با خشتک سوخته پرید بیرون و هوسوک در حال که رو به من داشت داد میکشید همه چیز تقصیر توعه داشت دنبالش میرفت.

یونگی‌و جیمین هم بیرون اومدن.

جنی نگاهش رو از اونا گرفت و باز روبه تهیونگ برگشت
جنی_خوب العان دیگه چیزی نیست میتونی بری

سریع بازوی من رو گرفت و کشید
جنی_خدافظ

قبل از انکه جنی منو دور کنن تهیونگ بازوی دیگمو گرفت
تهیونگ_صبر کن

جنی_بله؟

+بله؟

تهیونگ بازوم رو ول کرد و صاف وایساد
تهیونگ_یعنی منظورم اینه که با جونگکوک کار دارم.

جنی متعجب بازوم رو ول کرد.
یک نگاه به من بعد به تهیونگ انداخت.

یکم کنجکاو بودم دوست داشتم بفهمم تهیونگ دقیقا چه کاری با من میتونه داشته باشه.