part♡8

1.3K 171 22
                                    


.در کمال تعجب میز و صندلی ها و نحوه نشستن دانش اموزا جوری بود که من دقیقا کنار وونیونگ میفتادم

لبخندی زدم خوب پس اینم یکی از شیوه های زدن مخ منه آره؟
شونه ای بالا انداختم و سر جام نشستم.

بعد از چند دقیقه هم در کلاس باز شد و جونگکوک وارد شد. اونم با دیدن چیدمان کلاس یکم متعجب شد ولی بعد صندلیش رو پیدا کرد و وسایلش رو سر جاش گذاشت.

و احتمالا برای رفتن پیش دوستاش کلاس رو ترک کرد.
نگاهم رو نامحسوس ازش گرفتم و از جام بلند شدم تا به کتابخونه برم.

وونیونگ و اکیپش و جونگکوک گوشه ای از سالن ایستاده بودن و حرف میزدن.
بدون توجه بهشون از کنارشون گذشتم  هرچند نگاه وونیونگ من رو تا وقتی که از سالن خارج بشم دنبال میکرد

به همین خیال باش وونیونگ شی من آمادم تا همه نقش هاتو خراب کنم!

با فکری که تو سرم گذشت برگشتم و نگاه معنا داری بهش انداختم. نمیدونم نگاه من رو چجوری برداشت کرد که لبخندی زد و لپاش گل انداخت.

بیخیال فکر کردن راجبش شدم و سرعت قدمام رو افزایش دادم.

.....

به ساعت نگاه کردم دیگه تقریبا نزدیک شروع شدن کلاس هاست
از جام بلند شدم تا از کتابخونه ببرون برم.

وقتی به کلاس رسیدم همه دانش آموزها سر کلاس بودن.
نگاه کلی به همه انداختم و سمت پسری که کنار جونگکوک نشسته بود رفتم یواش زمزمه کردم.

+ببخشید ما میتونیم جامون رو باهم عوض کینم؟من یکم چشمام ضعیفه نمیتونم آخر کلاس بشینم.

پسر سریع از جاش پرید. و لبخند کوچیکی زد.
پسر_حتما تهیونگ شی، بفرمایید

لبخند مصنوعی زدم و بعد از برداشتن وسایلم جام رو با پسر عوض کردم.
زیر چشمی به واکنش ها نگاه کردم.

جونگکوک حسابی معذب و مظطرب شده بود.
وونیونگ واقعا کلافه و عصبی بود و بقیه اعضای ایکیپش هم متعجب و ناراحت از شکست خوردن نقششون داشتن با نگاهشون باهم حرف میزدن.

یعنی واقعا احمقن و نتونسته بودن پیش بینی کنن که من ممکنه جامو عوض کنم یا خودشون رو زدن به احمقی؟
واقعا حرکاتشون خیلی بچگانس

جونگکوک بلاخره سکوت رو شکست و زیز لب بهم تشر زد.
جونگکوک+چرا جات رو عوض کردی؟

به صندلیم تکیه دادم
+گفتم که چشمام ضعیفه

حرصی لب زد
جونگکوک_آها.. پس چرا ندیدم که هیچ وقت عینک بزنی؟

سمتش چرخیدم و یواش لب زدم
+تو با این قضیه مشکلی داری؟؟
+بهتر که نداشته باشی چون به یه ور منم نیست

دندون هاش رو روی هم سابید
جونگکوک_بهتر بود همونجا دم خونم ولت میکردم تا کونت از سرما یخ بزنه، پرروعه زبون دراز

𝙉𝙚𝙬 𝙎𝙩𝙪𝙙𝙚𝙣𝙩ⱽᵏᵒᵒᵏNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ