حس شیشمم میگفت که حموم کردن تهیونگ دیگه داره کم کم تموم میشه.
آماده بودم که سریع بپرم سمت هوسوک و به زور بندازمش تو حموم. هوسوک هم که حالت آماده باش منو دید خیز برداشت و آماده فرار شد.
همین که تهیونگ در رو باز کرد هوسوک پا به فرار گذاشت منم مثل اسب شروع کردم دنبالش دویدن.تهیونگ فقط با حالت شوکه به ما خیره شده بود.
اینقدر دور تهیونگ دویده بودیم که دیگه مطمعنم سرش داشت گیج میرفت.با دیدن گیج و منگ بودنش سریع داد زدم
+نگاه نکن بیا کمک.وسط دویدن نفسی گرفتم
+اگه امشب حمومش ندیم جفتمون میمیریمتهیونگ هم با همون حوله تنش شروع کرد دنبال هوسوک دویدن. بلاخره بعد از کلی موش و گربه بازی گرفتیمش و تهیونگ دست و پای هوسوک رو با دست و پا های خودش قفل کرد
یکم هوسوک رو بو کرد و بعد عوق نمایشی زد و سرش رو برگردوند
تهیونگ_کصکش تو مگه از طویله در اومدی که اینقدر بو میدی.تهیونگ بلند شد و شروع کرد هوسوک رو تا حموم روی زمین کشیدن. و هوسوک شروع کرد مثل بچه ها دست و پا زدن و غر زدن
هوسوک_ اب بهم بزنید جرتون میدم..هوسوک_یاخدا میخان جدی جدی منو ببرن حموم
هوسوک_اگه یونگی اینجا بود جرتون میدادبعد از این حرفاش انگار یهو یکم دپرس شد اما من اجازه دپرس شدن رو بهش ندادم و همزمان با تهیونگ شروع به کشیدنش کردم.
لبخند پیروزمندانه ای زدم+حالا که یونگی جونت نیست خودت رو اماده کن.
تهیونگ دوباره دماغشو چین داد
تهیونگ_توروخدا فقط راستش رو بگو!آخرین بار کی رفتی حموم؟هوسوک یکم فکر کرد و مثلا دستی به ریش نداشتش کشید
هوسوک_ حتما آخرین بارم اول بهار بوده چون من هر سال اول بهار میرم حمومتهیونگ_خدا بگم چیکارت کنه
بلاخره به حمام رسیدیم و درش رو باز کردیم و پرتش کردیم داخل.
استین هامو بالا زدم و رفتم داخل.
روبه تهیونگ برگشتم
+زحمت نکش خودم این بوگندو رو حلش میکنمو بعد در حمام رو به روی تهیونگ بستم و سمت هوسوک برگشتم
+خوب حالا من موندم و توهوسوک خودش رو جمع کرده با حالت مثلا ترسیده گفت
هوسوک_بهم رحم کن......................
خودم رو توی کف اتاق انداختم. از خستکی حوصله نداشتم حتی تا تخت هم راه برم.
اول هوسوک رو حمام داده بودم. عین چی سابیدمش . فکر کنم واقعا اول بهار فقط حمام رفته بوده. اگه یه خوک رو از تو گل برداشته بودم اورده بودم توی حمام تمیز کردنش کمتر زمان میبرد مرتیکه.
بعد از اینکه هوسوک رو حمام کردم بیرون انداختمش و خودم حمام کردم.
وقتی از حموم بیرون اومدم هوسوک تازه لباس پوشیده بود.
روی تخت نشسته بود.
هوسوک_آخیش احساس میکنم پنج کیلو کم کردم.

YOU ARE READING
𝙉𝙚𝙬 𝙎𝙩𝙪𝙙𝙚𝙣𝙩ⱽᵏᵒᵒᵏ
Romanceɴᴇᴡ sᴛᴜᴅᴇɴᴛ [چی میشه اگه با ورود یه دانش آموز جدید به مدرسه یه اکیپ چند ساله از هم بپاشه؟] . . . Genre:school life-romance-sports-littile fake chat-comedy-drama couple:vkook-sope-namjin