♟ قسمت دوم : نقطه قوت

3.9K 1.4K 1.4K
                                    


-دم... بازدم... دم... بازدم... تعادل نداری بکهیون!

مرد میانسال داد زد و باعث شد پسر جوونی که جلوی پاهاش بدنش رو روی ساق دست‌هاش و نوک انگشت‌های پاش به حالت پلانک استوار کرده بود درمونده پلک‌هاش رو روی هم فشار بده. چهار دقیقه بود که تو این حالت مونده بود. دلش می‌خواست داد بزنه من اینجا نیومدم که کنگ‌فو یا قوای بدنی یاد بگیرم ولی جرأتش رو نداشت. حتی نمی‌دونست ربط این مسئله به اینکه بتونه عطرش رو کنترل کنه دقیقا چیه. ولی می‌دونست که آلفای میانسال خیلی بیشتر از خودش تجربه داره و نمی‌خواست سرکش و قدرنشناس به‌نظر بیاد. به زودی از اینجا می‌رفت و فقط باید تا اون موقع دهنش رو بسته نگه می‌داشت.

-عطر عصبانیتت رو دارم ضعیف حس می‌کنم پسر جون... این نقطه ضعفته. اصلا کنترل خشم نداری بکهیون!

-مـ...متاسفم استاد.

خفه زمزمه کرد و دوباره پلک‌هاش رو روی هم فشار داد. همه‌ی عضلاتش دیگه داشتن برای تموم‌کردن این شکنجه‌‌ی بی‌هدف بهش التماس می‌کردن.

-می‌تونی استراحت کنی.

به‌محض اینکه این جمله از بین لب‌های مرد میانسال بیرون اومد بدن پسر مومشکی پایین رفت و روی زمین افتاد. براش مهم نبود صورتش روی زمین خاکی قرار گرفته و با هر نفسی که می‌گیره بوی خاک و یه حد قابل قبولی از گرد و غبار رو داره وارد مجاری تنفسیش می‌کنه. خسته بود و فقط می‌خواست استراحت کنه.

-نقطه قوتت چیه؟

با این سوال سرش چرخید و نگاه خسته‌اش روی صورت آلفایی که کنارش روی پاهاش نشسته بود جا گرفت.

-نقطه قوتی ندارم.

ضعیف جواب داد و باعث شد استادش اخم کنه.

-تو یه سوپریمی بکهیون. کل وجودت نقطه قوته!

مرد با قاطعیت گفت و پسر جوون همین‌طور که بدن بی‌جونش رو از روی زمین خاکی بالا می‌کشید با پشت دست به پیشونی عرق‌کرده‌اش کشید.

-سوپریم یا غیر سوپریم... یا فقط یه امگا... من هیچ نقطه قوتی ندارم. من حتی درس هم نخوندم.

بی‌حس جواب داد و مرد میانسال با اخم براندازش کرد.

-چرا درس نخوندی؟

سوال مسخره‌ای بود. باعث شد بکهیون اخم کنه و به آلفای میانسال با دلخوری نگاه کنه.

-خودتون می‌دونید چرا!

سعی کرد عصبانی به‌نظر نیاد ولی لحنش موقع بیان جمله کاملا تهاجمی بود.

-فرض کن نمی‌دونم. دوباره بگو!

آلفا با لحن خشکی گفت و بکهیون آب دهنش رو راهی گلوی خشکش کرد.

•• Supreme •• Where stories live. Discover now