سرش رو بین دستهاش گرفت و محکم فشار داد. حس میکرد یکی داره روی تک به تک رگهای مغزش سوهان میکشه. میدونست تمام این واکنشها بهخاطر استفاده زیاد از حد این چند روزهاش از شاته ولی سردرد رو به بیقراری راتبودن ترجیح میداد. این دوره اصلا براش جالب نگذشته بود. به طور عصبیکنندهای هر کسی رو که جونگین براش آورده بود نتونسته بود قبول کنه. از عطر تکتکشون بهش حالت تهوع یا خشم ناگهانی دست داده بود. اینکه حاضر نبود با پارتنرهای قبلی هم بخوابه یه مشکل دیگه بود. اینطوری نبود که در این حد تنوعطلب باشه ولی اصلا علاقهای به موندنیکردن هیچکدوم اون سوپریمها تو زندگیش نداشت. حتی در حد دیدارهای کوتاه با فاصله زیاد. ولی شاید وقتش بود یهکم قوانینش رو به نفع خودش تکون بده. این وضعیت دیگه زیادی داشت آزاردهنده میشد و اون از اینکه تو کارش تمرکز نداشته باشه واقعا بیزار بود.
سرش رو رها کرد و نگاهش رو به زاغ سیاهرنگش که کنار دستش داشت تندتند تیکه بیسکوئیتهایی رو که خودش براش خرد کرده بود میخورد داد.
-میدونی تا یه مدت از این چیزها خبری نیست نه؟ برات ضرر داره.
آروم گفت و زاغش دست از خوردن کشید و نگاهش کرد. آلفای جوون بیاراده لبخند زد و با نوک انگشت سر پرندهاش رو نوازش کرد.
-پسر خوبم...
زمزمه کرد و با جلوتر اومدن فنتوم روی میز دستش رو به پشتش هم کشید و پرهای تمیز و براق زاغ رو نوازش کرد.
صدای تقههای آرومی که به در خورد نگاهش رو بالا آورد.
-بیا تو.
با جدیت گفت و در باز شد و جونگین همینطور که تبلت و چندتایی دفترچه رو بغل زده بود اومد داخل.
-چی شده؟
با خستگی پرسید و دستیار جوونش به میز نزدیکتر شد.
-قربان... درباره اون خودکشیها...
نگاه چانیول از پرندهاش جدا شد و سریع روی آلفای روبهروش نشست.
-خب؟
-مسلما اینکه یهو چندتا از شهروندهای جزیره غیب بشن طبیعی نیست... اطرافیانشون اومدن گزارش دادن که دنبالشون بگردیم.
توقع این لحظه رو داشت ولی اعصابش رو نه. آهی کشید و به عقب تکیه داد.
-جنازههاشون رو چیکار کردید؟
-هنوز تو سردخونهان.
جونگین طوری که انگار با اشاره به این موضوع دوباره یاد اون صحنه افتاده و ممکنه هر لحظه بالا بیاره گفت و مرد پشت میز سرش رو به سمت پنجره چرخوند و چند لحظه بهش خیره موند.
-نظری ندارید چطوری این موضوع رو جمع کنیم؟
جونگین با احتیاط سوال کرد و آلفای پشت میز باز چرخید سمتش.
![](https://img.wattpad.com/cover/318126456-288-k796910.jpg)
YOU ARE READING
•• Supreme ••
Fanfictionآلفاها همیشه نژاد برتر بودن. این یه اصل بود. همه این رو میدونستن. اما اگه این جایگاه همیشگی توسط یه نژاد دیگه تکون بخوره دنیا چه شکلی میشه؟ ♟ • فیکشن : #Supreme ♟ • کاپلها : چانبک.ویکوک.کایسو ♟ • ژانر: امگاورس. درام. رمنس ♟ • محدودیت سنی : 🔞...