♟ قسمت ده : زندانی

3.4K 1.2K 2.7K
                                    

انگشت‌های بلندش دور چارتی که نگه داشته بود عرق کرده بودن و حس می‌کرد حتی شقیقه‌هاش هم دارن عرق می‌کنن. اون دوست نداشت حرف‌هایی که گاه‌به‌گاه رئیس بدجنسش بارش می‌کنه رو باور کنه ولی تو شرایط الان کم‌کم داشت ایمان میاورد یه منطقی پشت حرف‌های پارک چانیول بوده. آخه کدوم آلفایی اطراف یه امگا این‌طوری مضطرب میشد؟ شاید باید با این واقعیت که اون امگا در واقع یه سوپریم اونم از اون مدل‌هایی که حسابی به خودشون باور دارنه به خودش یه‌کم آوانس می‌داد. ولی باز هم...

آب دهنش رو قورت داد و بالاخره نگاهش رو که خیلی بی‌هدف به برگه‌های تو دستش میخ شده بود بالا آورد.

مرد عینکی روی تخت سفید نشسته بود و با یه کنجکاوی بدون خجالت داشت محیط اطرافش رو بررسی می‌کرد.

-خب تصمیمتون چی شد؟

با ملایمت پرسید و امگای جدی روبه‌روش بالاخره بهش افتخار یه نگاه رو داد.

-تصمیمم درباره چی؟

جونگین لبخند زد و چارت رو به سینه‌اش چسبوند.

-همکاری با سازمان؟ اگه جوابتون مثبته یکی رو خبر کنم بیاد چیپ رو براتون کار بندازه.

دو کیونگسو یه اخم کمرنگ کرد و دست‌هاش رو زیر بغلش زد. هرکس دیگه‌ای بود با یه عینکی که یه شیشه‌اش شکسته بود مضحک به‌نظر می‌رسید ولی این آدم با کلمه‌ی مضحک کیلومترها فاصله داشت.

-اول می‌خوام با رئیست حرف بزنم؛ با پارک چانیول.

ابروهای جونگین با تعجب بالا رفتن.

-ولی فکر نکنم نیازی...

-من مشخص می‌کنم نیاز هست یا نه!

کیونگسو وسط حرفش پرید و به عقب تکیه داد. چرخ‌های زیر تخت یه تکون بی‌اهمیت خوردن.

-شاید وقت نکنن...

با درموندگی گفت. مطمئن بود اگه به چانیول بگه نتونسته خودش وضعیت یکی از سوپریم‌ها رو جمع‌وجور کنه و اومده سراغ اون، کلی حرف بارش میشه.

-مطمئنم وقت جور می‌کنن. به‌هرحال کاری جز این ندارن نه؟

جونگین درمونده نفس سنگینش رو بیرون فرستاد. اون دختر هم حاضر به همکاری نشده بود و حالا از هر دو طرف به بن‌بست خورده بود.

-باشه... تلاشم رو می‌کنم.

زیر لب گفت و چرخید سمت در.

-صبر کن.

سوپریم عینکی متوقفش کرد و جونگین با امیدواری به سمتش چرخید.

-بله؟

کیونگسو با انگشت به صورتش اشاره کرد.

-عینکم داغون شده. یه فکری به حالش کن. یا حداقل تا وقتی برام عینک جور می‌کنی لنز بهم بده.

•• Supreme •• Where stories live. Discover now