♟ قسمت سوم : قرار

3.4K 1.3K 867
                                    



-در واقع چیزی که دوست داشتم راجع‌بهش حرف بزنم و دلیل اصلی پشت این پروژه اینه که به‌نظرم همه فراموش کردن سوپریم‌ها در واقع امگا هستن. آره شاید به‌اندازه‌ی سایر امگاها ذات مطیعی نداشته باشن ولی درونی بازهم امگا محسوب میشن و چی بهتر از یه آلفا می‌تونه امگاها رو کنترل کنه؟ علاقه به پیروی از آلفا همیشه تو وجود امگاها بوده و این هم یه حقیقتیه که نمیشه بهش بی‌توجهی کرد نه؟

مرد جوونی که جلوی لپ‌تاپش ایستاده بود با لبخندی که مشخص بود به زحمت روی لب‌هاش استوارش کرده گفت و لبش رو گزید و چرخید سمت مانیتور پشتش.

-براساس این آمارگیری تو پنجاه ‌سال گذشته فقط یه درصد از آلفاها اونم به طور محتاطانه‌ای علاقه به جفت‌شدن با یه سوپریم رو نشون دادن؛ و این آمار داره مدام کاهش پیدا می‌کنه و به‌نظرم این همش به‌خاطر تبلیغات اشتباه علیه این نژاده.

با صدای لرزون گفت و دوباره چرخید سمت افرادی که ساکت داشتن بهش گوش می‌دادن.

-تبلیغات اشتباه؟

صدایی که این جمله رو گفت باعث شد به سمت مرد جوونی که پشت یکی از میزهای حاضر تو سالن نشسته بود و از پشت شیشه‌های عینکش زل زده بود بهش بچرخه و با دیدنش آب دهنش رو به زحمت قورت بده.

-بله استاد.

ضعیف گفت و مردی که ازش سوال کرده بود دست‌هاش رو زیر بغلش زد.

-عجب... بازش کن.

خوشحال از اینکه مورد توبیخ قرار نگرفته دست‌های عرق‌کرده‌اش رو به کنار شلوارش جینش کشید و به‌حرف اومد.

-جامعه هیچ‌وقت با این نژاد به‌عنوان یکی از خودش رفتار نکرده. از وقتی که این جهش ژنتیکی پیدا شد تنها چیزی که از سمت دولت تو گوش بقیه خونده شد این بود که سوپریم‌ها برای سیستم اجتماعی ضرر دارن و باید جدا بشن. این تصمیم تو نگاه اول خیلی عاقلانه به‌نظر می‌رسه چون معمولا تو برخورد با ناشناخته‌ها بهترین راه محتاط بودنه. ولی با محدودکردن نژادشون قرار نیست به طور جادویی محو بشن. تو اسلاید قبلی نشون دادم که جمعیتشون چطور داره آروم بیشتر میشه. شاید یه درصد کمی تو جمعیت کلی حساب بشه ولی بازم به نوع خودش چشم‌گیره. در نتیجه ممکنه تو آینده وضعیت طوری بشه که دیگه نشه اقلیت حسا‌بشون کرد و بهتره که از الان روی عوض‌کردن ذهنیت مردم و خصوصا آلفاها کار بشه... جفت‌شدن با یه سوپریم مثل کنترل‌کردنش عمل می‌کنه... بهتر از جداسازیه... اون‌ها به‌هرحال امگان...

انقدر تند توضیح داده بود که گلوش خشک شده بود و بعد از تموم‌شدن حرف‌هاش بود که فهمید شاید تند رفته. چون نگاه تعدادی از افرادی که داشتن تماشاش می‌کردن اصلا دوستانه به‌نظر نمی‌رسید. ولی سعی کرد اهمیتی نده و نگاهش رو به استادش که ازش سوال کرده بود داد. مرد پشت میز چند لحظه ساکت موند و بعد تکخند زد.

•• Supreme •• Where stories live. Discover now