♟ قسمت سی و چهار : امگای درون من

4.7K 1.3K 1.9K
                                    

سلام
این قسمت هم طولانیه هم خوشمزه. توقع بارش نظرات و ووت دارم
خدافظ
◆☆◆☆◆☆◆☆◆

-طوریش نمیشه نه؟

صدای آروم دختر که تو فضای پرالتهاب ماشین پخش شد آلفای پشت فرمون رو از فکر و خیال بیرون کشید. نگاه جونگین سمت آینه رفت و چند لحظه روی کازوهای نگرانی که بکهیون بهش چسبیده بود و تو یه حالتی بین خواب و بیداری بود، نشست.

-معلومه که نمیشه... فقط هیت شده...

آروم و با ملایمت چیزی رو که واضح بود گفت ولی حالت صورت کازوها تغییری نکرد.

-اما این وضعیت عادی نیست... چرا انقدر هیت‌هاش قوین؟ از سری قبل هم قوی‌تره... هم عطرش... هم وضع جسمانیش...

جونگین باید حداقل درونی به خودش اعتراف می‌کرد که اون هم عین کازوها نگران شده و به‌نظرش این وضعیت عادی نیست. ولی گفتنش چیزی رو عوض نمی‌کرد. لازم نبود اون دختر بیچاره رو از چیزی که هست نگران‌تر کنه.

-به‌نظرم فقط به‌خاطر استرسه... حتی اگه اینم نباشه الان داریم میریم آزمایشگاه و دکترش اونجا منتظرمونه و همه چی رو چک می‌کنه. نگران نباش.

با جدیت گفت و کازوها فقط سر تکون داد. ولی میشد از حالت صورتش خوند که حسی که داشته هیچ تغییری نکرده. جونگین نه چیزی برای گفتن داشت نه روشی برای آروم‌کردن اون دختر. در نتیجه فقط پاش رو روی پدال گاز فشار داد تا زودتر به مقصد برسن و وضعیت بکهیونی که عطرش ماشین رو پر کرده بود چک بشه. مطمئن بود اگه فیلترهای بینیش رو نزده بود الان خودش هم غش کرده بود. بکهیون انقدر شدید داشت فرومون پخش می‌کرد که انگار یکی داره بدنش رو عین یه اسفنج فشار میده تا باقی‌مونده‌ی عطرش رو هم از تنش بیرون بکشه. جونگین فقط برای چند لحظه اون عطر قوی رو حس کرده بود و حتی همون چند لحظه هم برای فهمیدن اینکه عطر بکهیون باز هم سرشار از حس‌های مختلفه و خالص نیست، کافی بود. و اینکه جونگین با یه دماغ عادی و نه چندان تیز هم متوجه این مسئله شده بود چیز جالبی نبود.

به‌لطف اینکه سرعت ماشین رو بالا برده بود یه‌کم سریع‌تر از چیزی که اولش توقع داشت به ساختمون بزرگ آزمایشگاه رسیدن. بی‌حواس برای نگهبان جلوی در سر تکون داد و صبر کرد میله‌ی فلزی مانع بالا بره و بعد دوباره پاش رو روی پدال گاز کوبید و چند لحظه بعد بالاخره جلوی درب ورودی بودن.

سریع از ماشین پیاده شد و در سمت بکهیون رو باز کرد. خم شد و با انداختن دستش دور کمر سوپریم بی‌حال کمکش کرد پیاده شه. کازوها سریع بعد از بکهیون رسما از ماشین پایین پرید و دوباره اومد سمت دوستش و بکهیون یه ناله‌ی خفه کرد و اجازه داد دختر جوون ثابت نگهش داره.

-می‌تونه راه بیاد؟ اگه نمی‌تونه کولش کنم.

جونگین که با استرس خالص به صورت بی‌حال بکهیون زل زده بود آروم سوال کرد و کازوها با گیجی دوستش رو برانداز کرد.

•• Supreme •• Where stories live. Discover now