-یعنی چی بیون بکهیون فرار کرده؟
تقریبا بیست ثانیه میشد که این سوال ساده از دهن پارک چانیول خارج شده بود. سوالی که جونگین توش اثر محوی از یه فرصت برای پسگرفتن حرفش رو حس کرده بود. و چقدر دلش میخواست قدرت این رو داشته باشه که الان عین یه احمق بزنه زیر خنده و بگه شوخی کرده و یه پسگردنی هم بخوره و بعد بره دنبال کارش. ولی مشکل این بود که اون اصلا و ابدا شوخی نکرده بود. هر چقدر هم دور از ذهن بکهیون واقعا فرار کرده بود.
-یعنی... یعنی...
آب دهنش رو قورت داد و سعی کرد یه جوابی پیدا کنه که وضعیت پیش روشون رو تا حدی کمتر خراب نشون بده.
-یعنی رفتم براش صبحونه ببرم تو تختش نبود. شاید رفته... گشت بزنه؟
با یه لبخند لرزون گفت و ابروهای چانیول با جوابش بالا رفتن.
-سوپریمها قابلیت ردشدن از دیوار پیدا کرده بودن و به من نگفته بودی؟
چانیول با درشتکردن چشمهاش و لحنی که خیلی فیک مشتاقش کرده بود سوال کرد و جونگین فقط تونست یه صدای خفه که بیشتر از تکخند شبیه زوزه بود از خودش خارج کنه. رئیسش اصلا خوشحال بهنظر نمیرسید. ایستاده بود جلوش و داشت هیستریک به پیشونیش دست میکشید و جونگین با هر حرکتش یهکم عقبتر میرفت. چانیول اصلا آدمی نبود که باهاش فیزیکی برخورد کنه. تو کل مدت همکاریشون فقط یه بار یه لگد به ساق پاش زده بود اونم کاملا حقش بود. ولی الان حالت آلفای شکارچی طوری بود که حتی میتونه قاتل بشه و این واقعا نگرانکننده بود.
-خب... تو بعدش چیکار کردی؟
چانیول که ظاهرا بعد از مدیتیشن درونی یهکم تونسته بود اعصابش رو جمعوجور کنه خیره بهش سوال کرد و جونگین با استرس تبلتش رو به قفسه سینهاش چسبوند.
-رفتم اتاق کنترل و ورود و خروجها رو چک کردم ولی در اتاق بکهیون از دیشب باز نشده بود... بعدشم اطراف رو چک کردم.
با صداقت توضیح داد و امیدوار بود تلاشهاش به حد کافی برای چانیول راضیکننده باشه. ولی آلفای جلوش فقط خیره بهش گردن کج کرد.
-دوربینها چی؟ ندیدی چطور از اتاق خارج شد یا کجا رفت؟
و این نقطهای بود که جونگین ایمان آورد اوضاع همیشه میتونه بدتر بشه. چون مهمترین کاری که باید میکرد رو فراموش کرده بود. رنگش طوری پرید که چانیول نیاز نشد حتی جوابش رو بشنوه.
-میخوای بگی حتی دوربینهای تخمی رو چک نکردی؟
چانیول رسما سرش نعره زد و آلفای برنزه عین یه بچه تو خودش جمع شد و لبش رو گزید.
-بـ....بـ...ببخشید قربان... من واقعا شوکه شده بودم و مغزم خوب کار نمیکرد.
با صداقت توضیح داد و با مظلومیت خالص به چشمهای عصبی چانیول خیره شد. رئیسش دوباره حالت یه قاتل تشنه به خون رو به خودش گرفته بود.
![](https://img.wattpad.com/cover/318126456-288-k796910.jpg)
YOU ARE READING
•• Supreme ••
Fanfictionآلفاها همیشه نژاد برتر بودن. این یه اصل بود. همه این رو میدونستن. اما اگه این جایگاه همیشگی توسط یه نژاد دیگه تکون بخوره دنیا چه شکلی میشه؟ ♟ • فیکشن : #Supreme ♟ • کاپلها : چانبک.ویکوک.کایسو ♟ • ژانر: امگاورس. درام. رمنس ♟ • محدودیت سنی : 🔞...