♟قسمت بیست و هفت : حس‌های گم‌شده

2.6K 1K 921
                                    


-قربان ناهارتون سرد شده. ببرم گرمش کنم؟

شنیدن این جمله بود که باعث شد نگاه خیره‌ی آلفای پشت میز از روی مانیتور جلوش جدا بشه و بالا بیاد. با یه حالت گنگ چند لحظه جونگین رو که داشت منتظر نگاهش می‌کرد برانداز کرد و بعد سری به حالت نه تکون داد. جونگین فقط در واکنش بهش یه "بله" آروم گفت و چانیول منتقل‌شدن نگاه نگران دستیارش رو به‌روی صفحه نمایش دوربین‌ها دید.

-از صبح اونجاست...

جونگین ضعیف گفت و چانیول که خودش هم تا حدی کلافگی رو حس می‌کرد ولی نمی‌تونست دلیل پشتش رو بفهمه دستش رو به صورتش کشید و بعد از چند لحظه‌ی دیگه تماشای بکهیونی که هنوز هم روی تخت بود و به روبه‌رو زل زده بود هوم کرد.

-مطمئنم خانم بائه خوب همه چی رو براش توضیح داده. پس چرا انقدر طول کشیده؟

جونگین چرخید سمتش و سوال کرد. حالت صدای دستیارش پر از یه نگرانی واضح بود. نگرانی‌ای که همیشه وقتی از سوپریم‌هایی که می‌شناخت حرف می‌زد روی صداش سایه می‌انداخت.

چانیول تبلت تو دستش رو یه‌کم به سمت دستیارش کج کرد.

-خودش نمی‌ذاره... یا نمی‌خواد... یا نمی‌تونه... تشخیصش سخته. ولی فقط عطر غمش رو داریم. بقیه... حتی نمی‌دونم چطوری توصیفش کنم. فقط یه ترکیب آشفته از همه چی تحویلمون داده.

جونگین با چشم‌های درشت‌شده تبلت رو گرفت و مشغول چک‌کردن وضعیت بکهیون شد و بعد درمونده نفسش رو داد بیرون و تبلت رو دوباره روی میز گذاشت.

-این یعنی اصلا اینجا حس امنیت نداره. باورم نمیشه حتی عطر خشم و ترس رو هم خفه کرده. مطمئنم الان هم دوباره عصبانیه هم حسابی ترسیده... در این حد ناامنه...

با توضیحات دستیارش آلفای کلافه پشت میز چشم‌هاش رو چرخوند.

-خودم همه‌ی این چیزها رو می‌دونم جونگین. نیازی به این توضیحات نبود.

عصبی گفت و وقتی نگاه پسر جوون نشست رو صورتش نفسش رو با صدا آزاد کرد.

-و اینم می‌دونم که مسبب حد زیادی از این ناامنی خودم هستم.

چشم‌های آلفای کم‌سن‌تر با حرفش گشاد شدن.

-من منظورم این نبود قربان...

-چرا منظورت همین بود ولی فقط جرأت گفتنش رو نداشتی.

چانیول خشک زمزمه کرد و از جا بلند شد و تبلتش رو هم برداشت.

-خودم میرم باهاش حرف بزنم. غذا نخورده. یه‌کم دیگه براش یه چیزی بیار. مطمئنم اون حد از مقاومت کل انرژیش رو کشیده.

راه افتاد سمت در اتاق و توجهی به حالت صورت دستیارش نکرد. مطمئن بود جونگین اینکه خودش شخصا بره با اون بچه حرف بزنه رو اصلا تایید نمی‌کنه. ولی اون هروقت نمی‌خواست به نظرات جونگین اهمیت نمی‌داد.

•• Supreme •• Where stories live. Discover now