ردشدن از حیاط دلباز مدرسهی جزیره بهش حس خوبی داد. دانشآموزها با دیدنش یا خشکشون میزد یا هیجانزده میشدن و با شور و شوق بهش سلام میکردن. از اینکه همچین توجه مثبتی گیرش بیاد همیشه لذت میبرد. در نتیجه وقتی بالاخره وارد سالن شد و به سمت راهرویی که به دفتر مدیر میرسید قدم کج کرد مودش یهکم بهتر بود و امیدوار بود بکهیون با لجبازی بیش از حدش خرابش نکنه.
پیداکردن اون سوپریم دردسرساز حتی براش سخت هم نشد. بکهیون کنار در دفتر مدیر روی زمین چهارزانو نشسته بود و حین تکیهدادن به دیوار ظاهرا داشت مانگا میخوند و حتی یه ساندویچ کوچیک هم تو دستش بود. ابروهاش بالا رفتن. طوری که جونگین با ترس و لرز بهش خبر داده بود که بکهیون رفته مدرسه و نشسته اونجا که چانیول توقع داشت الان پسر کوچیکتر تفنگ به دست منتظرش باشه. با تأسف سری تکون داد و با قدمهای بلندتر راه افتاد سمت پایین راهرو و وقتی به چند قدمی امگای جوون رسید، سر بکهیون بالا اومد و همینطور که لپش بهخاطر گازی که به ساندویچش زده بود برجسته بهنظر میرسید بهش خیره شد.
آلفای شکارچی آهی کشید و یکی دو قدم باقیمونده رو طی کرد و جلوی سوپریم مومشکی متوقف شد.
-آشپزخونهی خونهات رو ازت گرفتن که اینجا نشستی غذا میخوری و مانگا میخونی؟
کلافه سوال کرد و بکهیون تو سکوت یهکم براندازش کرد. چانیول معنی این سکوت رو میدونست. اون بچهی لجباز داشت تو سرش دنبال یه جواب دندونشکن میگشت و وقتی دهنش رو باز کرد و به زبون آوردش چانیول از اینکه درست حدس زده بود پوزخند زد.
-کون خودت رو ازت گرفتن که همش سرت تو کون زندگی منه و مانعش میشی؟
مرد قدبلند زبونش رو گاز گرفت تا موفق شد به خنده نیفته و با همون اخمی که رو صورتش بود سری تکون داد و رفت سمت در دفتر مدیر مدرسه و با سر عصاش چند ضربه بهش زد.
-جناب مدیر!
به دقیقه نکشید که در دفتر باز شد و آلفای میانسالی که مدیریت تنها مدرسهی جزیره رو به عهده داشت جلوش ظاهر شد.
-آقای پارک!
مرد میانسال از لای لبهای نیمهباز موندهاش بهخاطر شوک و تعجب زمزمه کرد و بعد یهکم سرش رو خم کرد.
-دستیارم بهم گفت که این بچه دردسر درست کرده. ولی اینکه فقط نشسته اینجا داره کتاب میخونه!
با تمسخر گفت و متوجه شد بکهیون بهخاطر بیاهمیت جلوهدادهشدن سبک اعتراضش اخم کرد.
-ولی قربان...
-اهمیتی داره؟ بذارید بشینه اینجا و تا ابد مانگا بخونه و ساندویچ بخوره!
وسط حرف مرد میانسال پرید و با همون لحن پرتمسخر قبلی اعلام کرد. حالا بکهیون داشت عصبانی میشد و واضح بود.

VOUS LISEZ
•• Supreme ••
Fanfictionآلفاها همیشه نژاد برتر بودن. این یه اصل بود. همه این رو میدونستن. اما اگه این جایگاه همیشگی توسط یه نژاد دیگه تکون بخوره دنیا چه شکلی میشه؟ ♟ • فیکشن : #Supreme ♟ • کاپلها : چانبک.ویکوک.کایسو ♟ • ژانر: امگاورس. درام. رمنس ♟ • محدودیت سنی : 🔞...